همهی فیلم های دنیا پشت صحنهای دارند که اگر از جلوی دوربین مهمتر نباشد کم اهمیتتر نیست. اگر مبهوت اجرای خیره کننده یک بازیگر بر روی صحنه نمایش میشویم، به خاطر داشته باشید این نمای باشکوه حاصل زحمت افراد بسیاری است که تنها نامشان در تیتراژ پایانی دیده میشود. حتی اگر از سالن سینما خارج شویم و به جهان واقعی پا بگذاریم باز هم خواهید دید که قاعده بازی همین است. قهرمانهایی که صحبتهایشان در سر خط خبرها میآید، مجسمههایشان بنا میشود و خیابانهای شهر به نام آنها شناخته میشوند، پشت صحنههایی دارند که کمتر از آنها شنیدهایم. تمام این آدمهای بزرگ تکیهگاهی داشتهاند که در شکنندهترین لحظات زندگی پناهشان شدهاند و به قهرمان نیرویی بخشیدهاند تا دوباره کمر راست کند و پیش برود. خواندن و شنیدن از آدمهای پشت صحنه از دو جهت اهمیت زیادی دارد. از یک سو آگاه میشویم عمل ماندگار و حماسی یک فرد تنها منوط به تصمیمات شخصی نبوده، بلکه شاهد خواهیم بود که رسیدن قهرمان به اهداف بزرگ مرهون فداکاری و زحماتی است که پدر، مادر و یا همسر او متحمل شدهاند. از سوی دیگر با مطالعه زندگی این افراد درمییابیم قهرمانان مثل تمام مردم عادی دچار شک، ترس و ناامیدی میشوند و این منابع عشق و زندگی هستند که کمک میکنند از شرایط سخت گذر کنند.
سالیان فراوان شاهد آثاری بودیم که شهدای جنگ را در میدان رزم و زیر آتش گلوله نشان دادند. اما در دهه اخیر مستندنگاران و پژوهشگران حوزه ایثار و مقاومت تغییر رویکرد اساسی در کار خود دادهاند و شاهد آثاری هستیم که از خط مقدم جنگ فاصله گرفتهاند و تلاش دارند روایتی شخصیتر از زندگی شهدا ارائه دهند. آثاری که یک تحول غیرمنتظره در ادبیات دفاع مقدس ایجاد کردند و جلوه تازهای از ایثار و فداکاری شهدا و خانوادههایشان را نمایان ساخت. از این زاویه جدید ما شاهد مردانی بودیم که مثل تمام مردان شهر عاشق همسرانشان هستند، دلبسته فرزندان کوچک خود میباشند و زندگیشان درگیر هزار گرفتاری است اما از تمام اینها چشم پوشیدند و زندگی خود را وقف دفاع از سرزمین و باور خود نمودند. اگر شهید در لحظه اصابت گلوله رسالتش را در این دنیا به پایان رساند اما این همسران شهدا بودند که چه در سالهای جنگ و چه سالهای پس از آن خموش و صبورانه بار زندگی را به دوش کشیدند و این حماسه را ادامه دادند. در این مقاله میخواهیم به سراغ کتابهایی برویم که توانستهاند با روایتی صمیمی و دوست داشتنی زندگی این بانوان قهرمان را روایت کنند. کتابهایی که بدون مبالغه در احساسات و عواطف یک زندگی دلنشین و عاشقانه در سالهای پرهیاهوی دفاع مقدس و دفاع از حرم را به تصویر کشیدهاند. دو عاملی که باعث شد از میان آثار فراوانی که در این زمینه منتشر شده این پنج اثر را برگزینیم؛ قوت متن و بکر بودن سوژههایی است که مستندنگاران به سراغ آنها رفتهاند.
کتاب دختر شینا
حاج ستار ابراهیمی و قدم خیر محمدی یک زوج جوان روستازاده هستند. مثل اکثر جوانهای روستایی ستار آخرهای سربازی شیرینی نامزدی را میخورد. در حالیکه قدم خیر تنها پانزده سال دارد. دو جوان در سختترین شرایط، زندگی مشترک را آغاز میکنند. قدم خیر در اوان نوجوانی مسوولیتهایی را برعهده میگیرد که از آنِ دنیای بزرگسالی است و ستار برای درآوردن خرج زندگی مجبور میشود ماهها از خانواده دور باشد و در تهران به سختترین کارها تن دهد. از نمای دور نباید در این زندگی احساسی از خوشبختی و لذت باشد اما وقتی به درون خانه این دو نفر پا میگذاری و پای صحبتهای آنان مینشینی، صمیمیت و عشقی را احساس می کنی که در بسیاری از زندگیها درّ نایاب است. ستار کارگر روستایی که سواد آنچنانی ندارد در لحظهای که هنوز زندگیاش میان صدها مشکل متلاطم است وقتی متوجه میشود انقلاب به سرباز نیاز دارد تمام تعلقات دنیایی را پشت سر میگذارد و جانفدا به جنگ میرود. و زندگی بر دوش دختر بیست و سه سالهای میماند که چهار فرزند در خانه دارد. گاهی یادمان میرود مردی که در جنگ مقابل گلوله و خمپاره ایستاده عشق، همسر و زندگیای در شهر داشته است. با مطالعه این کتاب بُعد تازهای از زندگی یک رزمنده بر ما آشکار میشود و در مییابیم جنگ نه یک دسته بلکه دو دسته قهرمان داشته است. یک گروه آنان که محبوب پشت سر نهادند و به خط مقدم رفتند. گروه دوم آنان که محبوب به پیشواز گلوله فرستادند و در شهر ماندند.
کتاب پاییز آمد
ایستادن پای آرمانها کار دشواری است. برای فخرالسادات موسوی آسانترین مرحلهاش این بود که باید از زندگی پرناز و نعمت خانه پدری میزد و با احمد یوسفی یک زندگی ساده و فقیرانه را شروع میکرد. و دشوارترین بخشش ماجرای اصلی این کتاب است؛ عاشق شدن و بعد سپردن معشوق به آسمان. آشنایی این دو نفر داستان شیرینی دارد. فخرالسادات مربی نظامی سپاه است و سر یک بیاحتیاطی از آموزش تعلیق میشود. توسط چه کسی؟ توسط مردی که چند هفته بعد به خواستگاریاش میآید. احمد و فخرالسادات یک زن و شوهر حزب اللهی بودند. البته با تعبیری متفاوت از آن کلیشههایی که همواره به ما نشان دادند. وقتی فرزند دوم خانواده به دنیا آمد احمد به فخرالسادات میگوید:« نظام برای تربیت مربی نظامیای مثل تو کلی هزینه کرده. مبادا خانهداری تو را از وظایف اجتماعیات بازدارد.» این حرف را مردی میگفت که در معدود لحظات حضورش در خانه کهنه بچه میشست. زندگی این دو نفر را اگر با معیارهای زندگی امروزی در نظر بگیریم نمیتوان پذیرفت آنها درست سی سال پیش در همین کشور زندگی میکردند. بلکه باید آنها را متعلق به سیارهای دیگر دانست.
کتاب خداحافظ سالار
پروانه چراغ نوروزی میگفت مثل یک سرباز بشمار سه آماده میشدم. با حاج حسین به سفر نمیرفتند. از یک شهر جنگی به شهر جنگی دیگر. از دهه شصت تا دهه نود. از سرپل ذهاب و اهواز تا دمشق و بیروت. پروانه یک عمر با مردی زندگی کرد که هربار از خانه بیرون می رفت احتمال داشت دیگر به خانه برنگردد. حسین همدانی از اولین روزهای جنگ ایران و عراق از خانه بیرون زد و تا وقتی پیکرش از سوریه به همدان برگشت لحظهای از دویدن و تلاش بازنایستاد. در این کتاب زندگی این مجاهد را از زاویه چشمانی نگران میبینیم که نمیدانست چه زمان باید از یار زندگی دل ببرد. آنچه این بانو را متمایز میکند زندگی در نزدیک ترین مکان به خط مقدم است. حتی وقتی سوریه دچار جنگ داخلی شد خانواده شهید همدانی برخلاف همه که در حال فرار از سوریه هستند، به دمشق میرسند. درست زمانی که مسلحین تا پشت قصر ریاست جمهوری رسیدهاند. در این کتاب از عشقی میخوانید که سی سال زندگی زیر آتش گلوله و خمپاره را آسان نه، بلکه شیرین میکند.
کتاب اسم تو مصطفاست
روزی که مصطفی آمد خواستگاری گفت:« من اگه همسر میخواستم اینجا نمیاومدم. من میخام همسرم همسنگرم هم باشه.» جوانی که آمده بود خواستگاری سمیه ابراهیم پور متولد دهه سی و چهل نبود. جوان دهه شصتی بود که حتی جنگ را از دور هم ندیده بود. اما از نوجوانی داخل مسجد و بسیج بزرگ شده بود و تمام عشق و شورش رسیدن به قهرمانهایی بود که شهید نام داشتند. به همین خاطر وقتی دید از هیچ کجا اجازه نمیدهند در سوریه بجنگد به خانمش گفت:«بیا افغانی یاد بگیریم.» و بعد با یک مدرک جعلی همراه بچههای فاطمیون راهی شام بلا شد. نقطه قوت این اثر نگارش آن به قلم نویسنده کارکشته و کاربلدی است که به خوبی توانسته هم حس زنانه راوی را منتقل کند و هم اینکه از عناصر داستانی به شکلی هنرمندانه در خدمت این روایت واقعی استفاده کند. اثری که به تازگی تقریظ و تایید رهبر بر آن منتشر گردیده است.
کتاب خاتون و قوماندان
دایره جبهه مقاومت روز به روز در حال گسترش است و چقدر ما آدمهایی که در اقصی نقاط این محور در برابر استکبار جهانی ایستادهایم همدیگر را کم میشناسیم. چرا با اینکه مردان سوری، لبنانی، ایرانی، افغانی و پاکستانی دوشادوش یکدیگر جنگیدند و خونشان درهم آمیخت ولی در واقع ما هیچ روایت و گزارشی از آنها در ادبیات شفاهی خود نداریم؟ این کتاب از جمله معدود آثاری است که به سراغ شهیدی رفته که ملیتی ایرانی ندارد، گرچه ایران وطن دوم اوست. ابوحامد، اولین فرمانده یگان فاطمیون که برادران افغان را زیر یک پرچم جمع نمود. ام البنین حسینی همچون همسرش در افغانستان به دنیا آمده و در مشهد بزرگ شده است. سختیهای زندگی به عنوان یک مهاجر توام میشود با زندگی همراه مردی که مجاهد هم هست. مردی که سالها برای آزادی افغانستان جنگید و پس از آن برای آزادی جهان اسلام از چنگال تکفیر و استکبار. سرنوشت این زوج پر از سختی است اما نه تلخی. صبر،عشق و ایمانی که در زندگی آن ها جریان دارد از دل تمام این مشکلات یک حماسه غریبانه میسازد.
در این مقاله تلاش نمودیم برخی از کتب ارزشمند در حوزه خاطرات همسران شهدا را به شما بشناسانیم. چه بسیار شیرزنانی که روایت شان از حوادث انقلاب و جنگ هنوز در پرده غربت و مهجوریت مانده است. امیدواریم همانگونه که برای دفاع از خاک و دین جوانمردانی به پاخاستند و به جهاد پرداختند، مردان و زنانی نیز مجاهدانه به پاخیزند و زندگی این قهرمانان واقعی را روایت کنند. چه بسا مطالعه زندگی آموزنده ایشان از صدها مجلس وعظ و نصیحت اثرگذارتر باشد. شما برای ما بنویسید که کدام کتاب از زندگی همسران شهدا را بیشتر دوست داشتهاید و چه تاثیری در سیره اخلاقی و عملی شما گذاشته است.