کسانی که پیشتر کتاب «عمار حلب» را خواندهاند، فرمانده جوان مدافعانحرم، شهید محمدحسین محمدخانی را میشناسند اما اینک در کتاب «قصه دلبری» محمد علی جعفری به معرفی خاطراتی متفاوت و خواندنی از ایشان می پردازد.
او که از فعالان بسیج دانشجویی بود، در علمیاتهای تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس، شرکت داشت و ارتباطی عمیق با آنان بافته بود، این مساله در اخلاقیات، رفتار و خلاصه سبک زندگی ایشان جاری بود و این اثر روایت همسر ایشان از لحظات حضور شیرین این شهید در دانشگاه، مراسم خواستگاری، خانواده و... تا لحظه عروج است.
در بخشی از این اثر که توسط نشر روایت فتح به کتابرسان آمدهاست میخوانیم:
((«رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امامرضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!»))
نظرات