یک بلوار سرسبز و خلوت، آسمان آبی و هوای پاکیزه، مدلهای روز فورد و بنز که بدون ترافیک در خیابان رفت و آمد میکنند، پوستر فیلمهای هالیوودی سردر سینما و دخترهای مینی ژوپ پوش. یک تصویر با چنین مشخصاتی به خوبی نشان میدهد زمان شاه چقدر از ایران امروز بهتر بوده است. یک عکس از شاه مملکت با لباس مارک که چوب اسکی دست گرفته و با دماغ عقابی به افق خیره شده کافی است برای اینکه بپذیریم حاکمان آن دوران بهتر بودند از رهبران عبا و قباپوش امروز.
انقلاب سرخوشی ها
اگر اوضاع همینقدر خوب بوده پس به چه خاطر انقلاب ۵۷ اتفاق افتاد؟ برای این سوال هم جوابی سرآستین وجود دارد؛ اوضاع رفاهی مردم بیاندازه خوب، فضای سیاسی و رسانهای کشور آزاد و ایران قدرت نظامی یک منطقه بود. مردمی که در چنین شرایط خوبی باشند خوشی میزند زیردلش و به هوس میافتند چیزهای جدیدی را تجربه کند و خیال برشان برمیدارد که شاه داشتن اوج بیکلاسی است. عجب ملت ناسپاسی بودیم ما! قدر ایام خوشمان با شاهان پهلوی را ندانستیم و ناگهان انقلابی که قرار بود اوضاع را از خوب به عالی برساند توسط آخوندها دزدیده شد و سالهای بدبختی کشور شروع شد. این تصویری است که رسانه تمام این سالها به گوش ما خوانده و نسل جدید باورش شده جدی جدی اوضاع همینقدر گل و بلبل بوده و تمام مردم ایران یک سنگ توی سرشان خورده که تصمیم گرفتند انقلاب کنند. وقتی تاریخ را زیر پارچه پنهان میکنیم و پستی بلندی مسیر آمده را به بچههای تازه وارد به راه نشان نمیدهیم انتظاری غیر از این نباید داشته باشیم که با یک عکس و دو خط جمله بیاصل و نسب زیرپایه انقلاب باشکوه ۵۷ زده شود.
رضاشاه، پادشاه مقتدر!
ای کاش کسانی که از رضا پالانی در ذهنشان اولین پادشاه قوی و مقتدر سلسله پهلوی را ساختهاند و او را مدیر موفقی میدانند که قدرت و شکوت را به کشور برگرداند این نوشته را خوانده بودند. وقتی قدرت پولادین ارتش پهلوی اول در عرض چند روز تسلیم متفقین شد و انبارهای غله برای فرنگیها فاکتور شد. نوشتهای که نه به قلم یک مدافع انقلاب اسلامی بلکه به دست جان فوران استاد جامعه شناسی سانتا باربارا نگاشته شده:«جدیترین کمبود در زمان جنگ کمبود نان بود در تهران قیمت نان در نیمه اول سال ۱۹۴۲م (۱۳۲۰ شمسی) از ۶ سنت به ۱ دلار افزایش یافت. هنگامی که احمد قوام در آگوست ۱۹۴۲م (مرداد ۱۳۲۱ شمسی) نخست وزیر شد، در کنفرانس خبری خود تکه نانی را بالا برد و به سادگی گفت: «این برنامه من است. اگر بتوانم نان مرغوب را در دسترس همه ایرانیان قرار دهم حل مشکلات دیگر آسان خواهد بود.» با این حال کمبودها در پاییز شدید شد و کیفیت نان کاهش یافت زیرا نانواها برای ثروتمندان با آرد الک شده نان مرغوب میپختند و برای مردم فقیر آرد را با خاک اره، ماسه، خاکستر و خاک مخلوط میکردند. این بحران در ۸-۹ دسامبر ۱۹۴۲م [۱۷-۱۸) آذر ۱۳۲۱ شمسی با کاهش سهمیه نان به اوج خود رسید. هزاران تظاهر کننده که بسیاری از آنها دانشجو و زنان بچهدار بودند جلوی مجلس جمع شدند و فریاد زدند شما ممکن است ما را بکشید؛ اما ما باید نان داشته باشیم نیروهای نظامی برای مهار غارتهای پس از آن فراخوانده شدند و ۲۰ نفر کشته ۷۰۰ نفر زخمی و ۱۵۶ نفر دستگیر شدند و خسارت ۱۵۰,۰۰۰ دلاری به بازار وارد شد.»
وضعیت ایران در زمان حکومت پهلوی
ادعاهایی همچون اینکه رضاخان مدرنیته را به ایران آورد و قطار رشد و ترقی با این مرد روی ریل افتاد افسانههایی هستند که با واقعیت جامعه ایران در ابتدای قرن چهاردهم سنخیتی ندارند. به عنوان نمونه در حوزه بهداشت عمومی یرواند آبراهامیان مورخ ایرانی آمریکایی خاورمیانه و استاد کالخ باروخ مینویسد:« رژیم [رضاخان] در یک حوزه اساسی یعنی بهداشت و سلامت عمومی، شکست خورد به جز آبادان که یک شهر شرکت نفتی بود سایر شهرها از نظر پزشکی و بهداشت مدرن از جمله فاضلاب، آب لوله کشی یا امکانات پزشکی بهره کمتری داشتند. مرگ ومیر کودکان همچنان زیاد بود. عوامل اصلی مرگ و میر اسهال، سرخک، حصبه، مالاریا و سل بودند؛ حتی در پایتخت نیز شمار پزشکان ثبت شده کمتر از ۴۰ نفر بود سهم دیگر شهرها فقط ادارات بهداشت بود که وظیفه تأیید پزشکان و داروسازان جدید و همچنین سلب صلاحیت حکیمان سنتی را بر عهده داشتند و در عمل حکیمان سنتی درمان مردم را بر مبنای طب جالینوسی و اخلاط چهارگانه انجام میدادند.» اگر تصور کردید پس از اتمام جنگهای جهانی با روی کار آمدن پهلوی دوم اوضاع کشور سامان گرفت و با حمایت همهجانبه آمریکا و انگلیس از محمدرضا مشکلات یکی یکی برطرف شد سخت در اشتباه هستید.
وضعیت ایران در زمان محمدرضا
در کتاب تاریخ ایران مدرن فرانسس فیتزجرالد پس از شرح اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور به این شکل صحبتش را جمع بندی میکند:« وضعیت ایران به طور کلی به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد؛ به این دلیل که شاه برای توسعهی کشور هرگز تلاش جدی نکرده است. ثروت کشور بیشتر به سوی خودروهای شخصی و نه اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و به سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه آموزگاران سرازیر شده است.» جالب است بدانید مساله سوءمدیریت شاه و اوضاع به هم ریخته کشور تنها از زبان مورخان و نقادان حکومت پهلوی نقل نشده بلکه حتی نزدیکترین یاران و همراهانش نیز به این مشکلات معترف بودند. اسدالله علم وزیر دربار شاه مردی که در جریان تمام اتفاقات ریز و درشت دربار ایران بود و یار غار محمدرضا حساب میشد پیرامون وضعیت کشور در هنگام نخستوزیری هویدا به این شکل در یادداشتهای روزانهاش مینویسد:« هر وزیری به طور علی حده گزارشاتی به عرض شاهنشاه میرساند و شاهنشاه هم اوامری صادر میفرمایند. روح نخست وزیر بدبخت بیلیاقت هم اطلاع از هیچ جریانی ندارد. شاید علت بقای او هم همین باشد کسی چه میداند؟ حالا شش سال است که نخست وزیر است چون تصمیمات به این صورت هستند و شاهنشاه هم که وقت ندارند همه جهات کارها را ببینند از یک جایی خراب میشود و از اختیار خارج میگردد.» این مواردی که ذکر شد تنها نگاهی گذرا به ابعاد اقتصادی و رفاهی حکومت پهلوی بود و در حوزههای سیاست و فرهنگ حکومت پهلوی به قدری واداده و ضعیف عمل کرده که اگر این سلسله خودکامه و بیلیاقت اندکی بیشتر دوام میآوردند ریشه تمام آداب و سنن ایران اسلامی به کلی خشکیده بود و بسیاری از مناطق مهم و حیاتی کشور برای چپاول آسانتر از ایران جدا گشته بود. ناکارآمدی و ضعفهای متعدد حکومت پهلوی به قدری زیاد است که اگر بنا باشد تنها به گوشهای از آنها اشاره گردد این متن از حوصله خواننده خارج میگردد.
مطالعه بیشتر
چنانچه نسبت به این موضوع کنجکاو هستید میتوانید با مراجعه به کتاب خود خدا، کتاب خدا زاده، کتاب جعبه سیاه و مجموعه صعود چهل ساله چرایی تحقق انقلاب اسلامی سال ۵۷ را بهتر درک کنید. خشمی که شعله گرفت و سنت ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران را به پایان رساند حاصل سالها تحقیر و سرکوب ملت بزرگی بود که از طبیعیترین حقوق خود محروم مانده بودند و قرنها رنگ استقلال و آزادی را در سپهر کشور ندیده بودند. در چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمندمان باید نگاهی دوباره به گذشته تلخ و تاریک کشور اندازیم تا بدانیم برای چه به پاخاستیم و با انگیزهای بیش از پیش برای فردای بهتر ایران اسلامی تلاش کنیم.