رمان شوهر کمونیست من نوشته فیلیپ راث، نویسنده نامدار آمریکایی، با ترجمهای روان و دقیق از فریدون مجلسی و انتشار توسط نشر نیلوفر، اثری درخشان و تأثیرگذار است که مرز میان عشق، ایدئولوژی و بحرانهای فردی را با دقتی روانکاوانه و نگاهی نقادانه کاوش میکند. این رمان که در زمره پرفروشترین آثار راث نیز قرار دارد، روایتگر داستان زنی است که در بستر خاطرات زندگی زناشوییاش با مردی کمونیست، به بازخوانی رابطهای عاشقانه و پرفرازونشیب میپردازد؛ رابطهای که در تلاقی میان شور آرمانخواهی و خفقان سیاسی دهههای میانی قرن بیستم آمریکا شکل گرفته است.
راث در این اثر، فضای پرتنش دوران مککارتیسم و تصفیههای گسترده کمیته فعالیتهای ضدآمریکایی را با مهارتی مثالزدنی به تصویر میکشد؛ دورانی که اخلاقمداری محافظهکارانه، بهانهای شد برای سرکوب روشنفکران و هنرمندان و گسترش هراسی فراگیر از نفوذ کمونیسم. شخصیت اصلی داستان، ایرا زوکرمن، نویسندهای آرمانگرا و عضو حزب کمونیست آمریکا، در این فضا با بحرانهای عمیق درونی و بیرونی مواجه میشود؛ بحرانی که از درون خانوادهاش آغاز میشود و تا کشاکشهای سیاسی جامعه آمریکای آن زمان امتداد مییابد.
عنصر قابل توجه دیگر در داستان، خاطرات ایرا از دوران خدمت نظامیاش در جنوب ایران است؛ جایی که نخستین بار با فضای چپگرایانه و تبلیغات کمونیستی آشنا میشود. این تجربه، با فضای سیاسی ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز مشابهتهایی معنادار دارد و بعدی بینالمللی به روایت راث میافزاید.
زبان صریح و تیز راث، شخصیتپردازی دقیق و نثر پرکشش، «شوهر کمونیست من» را به رمانی خواندنی و چندلایه بدل کرده است؛ اثری که نهفقط یک داستان عاشقانه و خانوادگی، بلکه بازتابی از تحولات تاریخی، اجتماعی و ذهنی انسان معاصر است. این کتاب بهویژه برای خوانندگانی که به تلاقی سیاست و روان انسان در بستر ادبیات علاقهمندند، تجربهای غنی و فراموشنشدنی خواهد بود.
کتاب شوهر کمونیست من را به علاقهمندان ادبیات سیاسی، تاریخ آمریکا در دوران جنگ سرد و روابط پیچیده انسانی در بستر ایدئولوژی توصیه میکنیم. همچنین برای کسانی که به آثار فیلیپ راث و تحلیل روانشناختی شخصیتها علاقه دارند، گزینهای درخور توجه است. این رمان برای مخاطبانی مناسب است که به تقاطع عشق، تعهد و سیاست علاقهمندند.
صدای پدرم خشک و گرفته شد و ناگهان از صحبت بازماند. ترسیدم مبادا آیرا به او بخندد و همان طور که گولدستاین را مسخره کرده بود او را هم مسخره کند میدانستم پدرم فقط به خاطر من و آینده درخشان من ناراحت نیست، بلکه به خاطر دو برادر کوچکترش هم ناراحت است، دو نفری که نخستین اعضای آن خانواده بزرگ و فقیرش بودند که قرار بود به کالجی واقعی بروند و دکترهای واقعی شوند و هر دو در نوجوانی بر اثر بیماری مرده بودند. عکس های استودیویی چهره هایشان در قاب های دو قلو کنار هم روی میز کنار دیوار اتاق ناهارخوری ما قرار داشت. با خودم فکر کردم باید درباره سام و سیدنی به آیرا توضیح می دادم.
پدرم گفت: «آقای رینگولد باید چیزی از شما بپرسم که دلم نمی خواهد بپرسم به نظر من عقاید اشخاص دیگر - عقاید مذهبی، سیاسی، یا چیزهای دیگر - ربطی به من ندارد. من به زندگی خصوصی شما احترام میگذارم می توانم به شما اطمینان دهم که هر چه در اینجا بگویید از این اتاق بیرون نخواهد رفت. اما میخواهم بدانم آیا شما کمونیست هستید و می خواهم پسرم بداند که آیا شما کمونیست هستید نمی پرسم که آیا هرگز کمونیست بوده اید گذشته برایم مهم نیست همین الان برایم مهم است. باید به شما بگویم که سابقاً پیش از روزولت از آنچه در این کشور میگذشت و از تعصبات ضد یهودی و ضدسیاه در این کشور و از اینکه چگونه جمهوری خواهان بدبختان را در این کشور تحقیر میکردند و از اینکه چگونه آزمندی کسب و کارهای بزرگ رمق مردم این کشور را میکشید و آنها را هلاک می کرد، چنان بیزار بودم که یک روز درست همین جا در نیو آرک ـ و این حرف برای پسرم شوک آور خواهد بود که فکر میکند پدرش، کسی که یک عمر دموکرات بوده دست راستی تر از فرانکوست - اما یک روز... باری ناتان در حالی که به من مینگریست ادامه داد: مقر فرماندهی شان را...
نظرات