کتاب شوهرباشی اثر فیودور داستایفسکی با ترجمه میترا نظریان و منتشر شده توسط نشر ماهی از آثار بسیار ارزشمند ادبیات کلاسیک روسیه است.
در این اثر برجسته، داستایفسکی همچون همیشه خواننده را به اعماق روان انسان میبرد؛ جایی که تناقضات درونی، تناقضهای اخلاقی و پیچیدگیهای شخصیتی در هم تنیده شدهاند. داستان «شوهرباشی» با نگاهی عمیق به تاریکیها و روشناییهای روح بشر، زوایای پنهان احساسات و تمایلات را آشکار میسازد. شخصیتهای داستان با درگیریهای احساسی، برخورد با سرنوشت و تلاش برای یافتن معنایی در جهانی پر از ابهام، مخاطب را به سفری فراگیر و تأملبرانگیز دعوت میکنند.
داستایفسکی، استاد روانکاوی و نویسنده بیبدیل، در این رمان به تبیین باریکی مرز میان شرافت و تباهی میپردازد. قهرمان داستان، شخصیتی که در ظاهر مردی قوی و محترم به نظر میرسد، به تدریج در دام احساسات و شک و تردید گرفتار میشود و مسیر سرنوشتش دستخوش پیچ و خمهایی غیرمنتظره میگردد. این روایت، آینهای است از تناقضهای بشر؛ از جنبههایی که همواره در سایه خود فرو رفتهاند و همزمان موجب شکوفایی روحی میشوند.
ترجمهی میترا نظریان با ظرافت و وفاداری به سبک اصیل داستایفسکی، نثری روان و درگیرکننده ارائه داده است که به خواننده امکان میدهد در عمق معانی فلسفی و روانشناختی متن سفر کند. نشر ماهی نیز با چاپ و طراحی بینقص خود، این اثر ارزشمند را به شکلی به نمایش گذاشته که علاوه بر اصالت ادبی، تجربهای بصری نیز از کیفیت بالای ارائه به مخاطب میدهد.
شوهرباشی کتابی است که در هر صفحهاش، پرسشهایی بنیادین دربارهی ماهیت انسان، آزادی اراده و تعامل انسان با جامعه را مطرح میکند؛ پرسشهایی که پاسخهای آن، همچنان در دل هر خوانندهای زنده میماند. این اثر نه تنها برای علاقهمندان به ادبیات کلاسیک و فلسفی، بلکه برای هر کسی که به دنبال درک عمیقتر از خود و دنیای پیرامون است، توصیه میشود.
خواندن شوهرباشی با تمام تناقضها و شور و شعلههای انسانیاش، همچون سفر به درون خود است؛ سفری که هرگز از یاد نخواهد رفت.
اگر از پیچیدگیهای روانشناختی، تقابل اراده و سرنوشت، و شخصیتهایی که درون خود میجنگند لذت میبرید، شوهرباشی کتابیست که نباید از دست بدهید. مخاطبان جدی ادبیات و دوستداران سبک خاص داستایفسکی، قطعاً از این اثر لذت خواهند برد.
تابستان آمد و ولچانینف بیش از حد انتظار در پترزبورگ ماند. سفرش به جنوب روسیه به هم خورده بود و هیچ پایانی هم برای دعوی قضایی اش نمی شد تصور کرد. این پرونده - دعوی قضایی بر سر املاک - صورت بسیار ناخوشایندی به خود گرفته بود. تا همین سه ماه پیش اوضاع ابداً بغرنج و لا ینحل به نظر نمی رسید اما یکباره انگار همه چیز دگرگون شد ولچانینف زهرخندی می زد و مدام با خود تکرار می کرد: «اصولاً تغییر هم که میکند بدتر می شود!» او وکیل زبر دست گرانقیمت و مشهوری را استخدام کرده بود و از پول خرج کردن هم دریغ نداشت. اما از سر ناشکیبایی و بی اعتمادی عادت کرده بود شخصاً در امور دخالت کند مدام مشغول خواندن و نوشتن اوراق و اسنادی بود که وکیل بدون استثنا همه شان را رد می کرد از این اداره به آن اداره میدوید استعلام میگرفت و همه ی کارها را به تأخیر می انداخت. بالاخره وکیل زبان به گلایه گشود و او را ترغیب کرد برای استراحت به ویلای ییلاقی اش برود. اما او حتی از تصمیم گیری در باب این مسئله هم ناتوان بود گرد و غبار هوای خفه و شبهای سپید پترزبورگ که اعصابش را تحریک میکردند.... ارمغان پترزبورگ چیزی جز این نبود. چندی پیش در نزدیکی بالشوی تئاتر آپارتمانی اجاره کرده و آنجا هم به خنسی خورده بود. « همه چیز به خنسی میخورد خود بیمار پنداری اش هر روز شدت بیشتری میگرفت. البته او از مدتها پیش نشان داده بود که مستعد این خود بیمار پنداری است.
نظرات