کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی، با ترجمه علیاصغر سروش از انتشارات امیرکبیر، یکی از برجستهترین آثار ادبیات روسی است که به بررسی تحولات اجتماعی و سیاسی در آستانه انقلاب ۱۹۰۵ میلادی میپردازد. این رمان با نگاهی عمیق به شرایط اجتماعی روسیه در دوران خود، داستان تحول یک زن فقیر به نام پلاگیا والکووا را روایت میکند که در ابتدا در سایه خشونت خانگی و فقر زندگی میکند. اما با آشنایی با افکار انقلابی پسرش پاول، تغییرات چشمگیری در شخصیت او ایجاد میشود. گورکی با مهارت فوقالعادهای فرآیند تحول این مادر را از یک زن مطیع و مذهبی به یک فرد آگاه و انقلابی به تصویر میکشد.
داستان رمان حول زندگی پلاگیا میچرخد که ابتدا تحت تأثیر باورهای مسیحی ارتودوکس خود، هر چیزی را به اراده خداوند میسپارد. اما پس از دستگیری پسرش و مواجهه با جنبش کارگری، او به تدریج تغییر کرده و به درک جدیدی از مبارزات اجتماعی و عدالت دست مییابد. این تغییرات درونی او به عنوان یک زن قهرمان که میتواند نه تنها به خانواده بلکه به جامعه خدمت کند، نقطه عطف اصلی داستان است.
رمان مادر علاوه بر بررسی تغییرات فردی، تحلیل عمیقی از جامعه روسیه و مبارزات طبقات کارگر دارد. گورکی با نثری واقعگرایانه و در عین حال شاعرانه، مفاهیم انسانی چون مقاومت، آزادی و عدالت اجتماعی را در دل داستان میگنجاند و تصویری جامع از تحولات اجتماعی ارائه میدهد. ترجمه علیاصغر سروش از این اثر، توانسته است روح متن اصلی را به دقت به زبان فارسی منتقل کند و از این رو مخاطب ایرانی نیز میتواند با دقت و زیبایی زبان گورکی آشنا شود.
کتاب مادر به افرادی که به تحلیل اجتماعی، سیاسی و روانشناختی علاقه دارند، و همچنین کسانی که به بررسی تأثیر انقلابها و تغییرات اجتماعی در زندگی انسانها میپردازند، پیشنهاد میشود. این رمان در نهایت نشان میدهد که چگونه فردی معمولی، با درک و آگاهی از شرایط جامعه، میتواند به قهرمان واقعی تبدیل شود.
کتاب مادر را به کسانی که به داستانهای اجتماعی، سیاسی و روانشناختی علاقه دارند و به دنبال درک تحولات انسانی در دورههای بحرانی تاریخ هستند، پیشنهاد میکنیم. این رمان به ویژه برای کسانی که میخواهند تاثیرات انقلابها بر زندگی انسانها را درک کنند، مناسب است.
ساخته است. روز به کندی گذشت و از پی آن شبی توأم با بی خوابی و پس از آن هم روزی طولانی تر سپری شد. مادر معلوم نبود در انتظار کیست ولی احدی نیامد. غروب شد آنگاه شب فرارسید باران منجمد به دیوارها خورد و آه میکشید. باد در لوله های بخاری می دمید کف اتاق صدا میکرد آهنگ غم انگیز و دردناک قطرات باران همچون اشک از بام می افتاد و هوا را پر میساخت چنین به نظر می رسید که تمام خانه به طور خفیفی میلرزد و غصه ای محیط آن را منجمد.
کسی آهسته ضربه ای به شیشه زد... مادر به این نوع در زدنها عادت داشت و دیگر از آن به وحشت نمی افتاد لیکن این بار از شادی یکه ای خورد. امیدی مبهم ناگهان او را از جای بلند کرد شالی بر دوش انداخت و در را باز کرد.
بود به درون آمد. ساموئیلف همراه با شخص دیگری که سرش را در یقه بالازده پالتویش پنهان کرده
ساموئیلف بدون اینکه سلام کند پرسید شما را از خواب بیدار کردیم؟ او برخلاف همیشه غمگین به نظر می رسید.
ما در جواب داد: خواب نبودم و نگاه میهمان ها انداخت.
نظرات