کتاب «شب صورتی» روایت خواندنی به قلم مظفر سالاری از شهر یزد است.
در دوران نوجوانی عاشق شدن و فارغ شدنها خیلی زود اتفاق میافتد. تشخیص تمایز بین عشق و هوس در این دوران بسیار سخت است، اما این بار سینا، درست در شبی که برای انتقام کودکانه پای به درب خانه دوستش میگذارد، دختری با پیراهن صورتی چنگ به قلبش میاندازد و عاشقانهای ناب رقم میزند. ترس، التهاب، شوق و انرژی، احساساتی است که سینا و نگین را در برمیگیرد. اما اینکه چطور از پس تشخیص عشق و هوس برآمدند و افسار دلشان را به دست گرفتند، ماجرایی که مظفرسالاری با تکیه بر نگاه مهدوی خود در کتاب موفق «رویای نیمهشب» آن را مینگارد. داستان ما در شهر یزد و با ویژگیهای موقعیتی آنجا رقم میخورد. این کتاب خواندنی را نشر معارف به چاپ رسانیده است.
فهمید نگین حرفی نزده معلوم بود که رامین از او دلخور نبود. خوش حال شد. پلک زد تا از گیجی و بهتی که در میانش گرفته بود، درآید. نگین از ذهنش بیرون نمی رفت صورتی وحشت زده میان انبوه موهای تابدار و خرمایی. پشت سرش لامپی زردرنگ از سقف هلالی راهرو آویزان بود و تارهای اطراف سرش را طلایی نشان میداد انگار مثل فرشته ای، هاله ای از نور او را در میان گرفته بود!
نظرات