اولین باری که قلبتان تندتر از همیشه زد، دهانتان خشک شد، و احساس کردید عاشق کسی شدهاید، چه زمانی بود؟ شخصیتهای داستان «شبصورتی» در سنین نوجوانی طعم، گَس آن را چشیدند، نوعی از التهاب و آرامش و شور و انرژی و اضطراب که ناگهان سینا و نگین را در محاصره خودش میگیرد .
اما اینکه چطور از پس تشخیص عشق و هوس برآمدند و افسار دلشان را به دست گرفتند، ماجرایی که مظفرسالاری با تکیه بر نگاه مهدوی خود در کتاب موفق «رویای نیمهشب» آن را مینگارد. داستان ما در شهر یزد و با ویژگیهای موقعیتی آنجا رقم میخورد و از طریق نشر معارف به کتابرسان آمدهاست.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
((هر کی در حدّ خودش، جلوهای از جمال الهی رو با خودش داره. همه ساختهٔ دست اونیم دیگه. شور عشق از همینه. این شور مقدسه، به شرطی که آلودهٔ هوا و هوس نشه. «یا أیُّهَا الانسَان! إنَّکَ کادِحٌ إلی رَبِّکَ کَدحاً فمُلاقِیه»؛ ای انسان! شک نکن که با تلاش و رنجی طاقتفرسا به سوی پروردگارت رهسپاری تا سرانجام ملاقاتش کنی.))
دیدگاه خوانندگان
دیدگاه شما چیست ؟