کتاب رویای نیمهشب رمانی پرفروش و جذاب در ژانر ادبیات آیینی است. این اثر توسط مظفر سالاری نوشته شده و پایه آن یک ماجرای حقیقی است. داستان با محوریت پسر جوانی به نام هاشم در شهر حله است. او یتیم بزرگ شده و در مغازه جواهرفروشی پدربزرگش کار میکند. در حوالی آن بازار حمامی به نام ابونجاح است که از دوستان پدربزرگش است ولی تفاوت مهمی این دو خاندان وجود دارد. هاشم اهل سنت هستند و ابونجاح شیعه است. با این حال هاشم دل در گرو دختر او یعنی ریحانه دارد که حافظ قرآن است و از کودکی همبازی هاشم بوده است. ماجرای این دلدادگی اما به این سادگی نیست. حکومت وقت برای آسیب رساندن به شیعیان توطئهای چیده و خانواده ابونجاح را یک خطر بزرگ تهدید میکند. اما سرپرست و سرور تمام شیعیان آقایی است که گرچه از نظرها پنهان است اما همواره ناظر به احوال دوستان و پیروان خود هست و در لحظات تلخ و حساس آنان را یاری میرساند. این عشق زمینی به نور مهدویت به یک عشق الهی تبدیل میشود و قلوب بسیاری از خوانندگان را تکان میدهد. مظفر سالاری پس از این کتاب آثار دیگری نیز با محوریت زندگی ائمه نوشته که از جمله آنها میتوان به دعبل و زلفا و مرا با خودت ببر اشاره کرد.
با داروهایی که ام حباب به من خورانده بود، شب را به خلاف انتظارم، راحت خوابیده بودم. دلم میخواست دارالحکومه و شکوه آن چنان تحت تأثیرم قرار دهد که یاد ریحانه کمتر به سراغم بیاید و آزارم دهد. فایدهای نداشت. دور از ریحانه دار الحکومه برایم جلوهای نداشت. حاضر بودم از همان جا برگردم و به فقیرانهترین خانههای حله بروم، به شرط آن که بتوانم از پشت دیوار با روزنهای صدای او را بشنوم. چیزی که هم چنان عذابم میداد و در خاطرم جست و خیز میکرد آن بود که کمتر از یک ماه دیگر ریحانه باید برای ازدواج آماده میشد. این واقعیت که مسرور از او خواستگاری کرده بود برایم شکنجهای دیگر بود. آرزو کردم ای کاش ریحانه دختر حاکم بود و موقعی که آن انگشتر مخصوص را برایش می ساختم کنارم می نشست و به کارکردنم نگاه می کرد.
نظرات