کتاب بنیاد و زمین، اثر آیزاک آسیموف، ترجمهی حسین شهرابی، منتشرشده توسط نشر کتابسرای تندیس، پنجمین جلد از مجموعهی سترگ «بنیاد» است؛ نقطهی عطفی در حماسهای علمی-تخیلی که مفاهیم آینده، هویت و ریشههای انسان را به چالش میکشد.
پس از قرنها تلاش برای تحقق طرح هری سلدون، بنیاد اول و دوم هر دو به آیندهای روشنتر برای کهکشان چشم دوختهاند. اما گولان تروایز، نمایندهی پیشین مجلس بنیاد اول، هنوز آرام نیست. او تصمیمی تاریخی گرفته: سپردن سرنوشت بشر به «گایا»؛ سیارهای که هر موجود، سنگ، درخت و قطرهای از آن، بخشی از هوشی جمعی و واحد است. گایا جاییست که حریم شخصی بیمعناست و وحدت مطلق در هر چیز موج میزند. اما آیا انتخاب تروایز درست بوده؟ آیا او حق دارد به احساس درونیاش اعتماد کند؟ نه؛ او باید یقین پیدا کند، باید بداند، نه فقط حس کند. و کلید این یقین، در یک نام گمشده خلاصه میشود: زمین.
زمین، سیارهی افسانهای و مبهمی که حالا تنها در گوشههایی از افسانههای کهکشانی زمزمه میشود. هیچ سندی از آن در حافظهی عظیم گایا نیست، هیچ اشارهای، هیچ مختصاتی. با این حال، تروایز مصمم است پرده از این راز کهن بردارد. او با همراهی جانوف پلورات، مورخی خجالتی و آرمانگرا، و بلیس، دختری مرموز از گایا، سفری جسورانه و پرفراز و نشیب را در پهنهی کیهان آغاز میکند.
آنها از میان سیاراتی میگذرند که هر یک تصویری متفاوت از آیندهی بشر را ترسیم میکنند: اورورای فرسوده، سولاریای منزوی، و دنیاهایی که در آن، تکنولوژی یا خودبسندگی انسان را به انزوا کشانده است. اما در پس این همه، چیزی ناشناخته در کمین است: حقیقتی که میتواند طرح سلدون را بیاعتبار کند یا آن را به مرحلهای بالاتر ببرد.
در نقطهی اوج داستان، تروایز به زمین میرسد. زمینی که حالا غیرقابل سکونت است، اما هنوز رازهایی را در دل خود پنهان دارد. و آنجاست که با روباتی باستانی، آر. دانیل اولیواو، روبهرو میشود؛ موجودی که ردپای خاموشش در بسیاری از تحولات تاریخی به چشم میخورد.
«بنیاد و زمین» با نثری پخته، پرسشهایی ژرف دربارهی ارادهی آزاد، هویت جمعی، و مسیر آیندهی بشر مطرح میکند. آسیموف با این جلد، نه فقط داستانی مهیج، که پلی عمیق میان دو دنیای بنیاد و رباتهای خود میسازد؛ پلی از جنس سؤالهایی که هنوز، پاسخی قطعی ندارند.
آیا زمین واقعاً آغازگاه ما بوده است؟ و آیا کشفش، پایان خواهد بود یا آغازی نو؟
به علاقهمندان آثار علمی-تخیلی کلاسیک، مخاطبان وفادار دنیای بنیاد، و آنهایی که به پرسشهای بزرگ دربارهی سرنوشت بشر، نقش هوش مصنوعی، و معنای «خانه» علاقهمندند.
تروایز خیلی بیشتر از چیزی که توقع داشت خوابید، اما اهمیت چندانی نداشت. در فضانا و، روز و شب به معنای طبیعی کلمه وجود نداشت. ساعت زیستی شان هم هیچ وقت دقیق و بی نقص عمل نمی کرد. ساعت های زندگی هیچ کدام شان چیزی نبود که باید باشد. کم پیش می آمد که ساعت طبیعی خورد و خوراک و خواب تروایز و پلورات و به طور خاص بلیس هماهنگ باشد؛ هر کسی هر وقت که دلش میخواست کارهایش را میکرد.
تروایز در همان حال که مشغول حمام خشک روزانه اش بود اهمیت صرفه جویی در آب ایجاب میکرد که کف صابون را با حوله پاک کنند، نه اینکه تن شان را آب بکشند به این فکر کرد که برود و یکی دو ساعت دیگر بخوابد. اما وقتی رو برگرداند، خود را در برابر فالوم دید که به او زل زل نگاه میکرد و به اندازه ی خود او برهنه بود.
ناخواسته عقب پرید؛ در محیط بسته و کوچک سرویس بهداشتی هم چنین کاری خواه ناخواه باعث میشود بخشی از بدن به جای محکمی بخورد. از درد نالید.
نظرات