کتاب "بنیاد و امپراتوری" اثر آیزاک آسیموف، با ترجمه حسین شهرابی و نشر کتابسرای تندیس، جلد دوم از سهگانه حماسی «بنیاد» است که پس از تأسیس بنیاد در ترمینوس، بار دیگر سرنوشت کهکشان را در توازن ناپایدار علم و قدرت میسنجَد.
در این جلد، دههها از آغاز پروژه روانتاریخ سلدون میگذرد و بنیاد با بحرانهای پیشبینیشده یکی پس از دیگری دستوپنجه نرم میکند. نخستین تهدید جدی از طرف ژنرال بل ریوس، آخرین ستارهدروار قدرتمند امپراتوری، متوجه ترمینوس میشود: ناوگانهای جنگی امپراتوری برای نابودی جزیره علمی بنیاد به راه میافتند. در نبردی تاکتیکی میان ابرقدرت نظامی و منطق سرد اعداد و پیشبینیها، دیپلماتها و بازرگانان بنیاد با هوشمندی و ترفندهای زیرکانه، ارتش امپراتوری را به رکود وادار میکنند و نشان میدهند که گاه فرامین عقل بر شمشیرها چیره میشوند.
اما در فاصلهٔ کوتاهی، تهدیدی غیرمنتظره از ورای محاسبات سلدون سربرمیآورد: موجودی جهشیافته و قدرتمند به نام «مُله» (Mule)، که با قدرتهای ذهنی بیسابقه خود میتواند اراده و احساسات دیگران را تحت تأثیر قرار دهد. ظهور مله معادلات روانتاریخ را به هم میریزد و نشان میدهد حتی دقیقترین ماتریسهای ریاضی هم در برابر نیروی بلامنازع اراده آزاد و نابغههای غیرقابل پیشبینی عاجزند. اکنون بنیاد باید در دو جبهه—مقاومت در برابر مانورهای نظامی امپراتوری و رویارویی با فاجعهای که هیچ فرمولی قادر به پیشبینیاش نیست—پیروز شود.
آسیموف در «بنیاد و امپراتوری» با نثری فشرده و دیالوگمحور، صحنههای سیاسی-علمی را به نبردهای فکری و استراتژیک تبدیل کرده است. کشمکش بر سر قدرت میان شخصیتهایی چون الی چار و فرماندهان ترمینوس، تأثیر مشوقهای جمعی بر تصمیمگیریها و ترسیم تصویری از تاریخِ نرم اما قدرتمند، از ویژگیهای بارز این کتاب است. ترجمه روان و دقیق حسین شهرابی فضای کهکشانی، هیجان نبردها و پیچیدگیهای فلسفی اثر را به فارسیزبانان منتقل میکند تا خواننده با هر صفحه بیش از پیش در داستان غرق شود.
اگر شیفتهٔ روایتهایی هستید که در آن علم و سیاست در هم میآمیزند، اگر از دنبال کردن برنامههای استراتژیک و نبردهای ذهنی لذت میبرید و اگر دوست دارید دربارهٔ محدودیتهای پیشبینی و نقش اراده انسان در عبور از بحرانها بیندیشید، این جلد را از دست ندهید.
لاتان دورز قطعاً احساس بیقراری و ناآرامی می کرد و کمابیش هم احساس انزجار مدال نوار ارغوانی اش را گرفته بود و منفعل و ساکت خطابه ی پرطمطراق شهردار را تاب آورده بود چون شنیدن این سخنرانی بخش لاینفکی از مراسم دریافت نشان بود وقتی سخنرانی تمام شد یعنی دیگر به حضور او در مراسم نیاز نبود اما طبعاً تشریفات ایجاب می کرد که بماند. همین تشریفات به او اجازه نمیداد بلند بلند خمیازه بکشد یا با خیال راحت پاهایش را روی صندلی تاب بدهد؛ همین تشریفات بود که باعث میشد آرام و قرار نداشته باشد تا به فضا برگردد چون به آنجا تعلق داشت.
هیئت فرستادگان سیونا که دوسم بارر عضو برجسته اش به حساب می آمد معاهده را امضا کرد و سیونا رسماً به نخستین ایالتی مبدل شد که مستقیماً از حاکمیت سیاسی امپراتوری به حاکمیت اقتصادی بنیاد می پیوست.
پنج رزمناو امپراتوری که بعد از شورش سیونا پشت خطوط مقدم جنگ ماندند و از خطوط دفاعی ناوگان مرزی امپراتوری جدا افتادند با تمام عظمت خود بالای سر شهر درخشیدند و در هنگام عبور با توپهایشان سلام دادند.
حالا دیگر کاری نمانده بود جز نوشیدن و آداب دانی و وراجی....
نظرات