رمان باروت خیس نوشتهی زهرا اسعد بلنددوست و منتشر شده توسط نشر کتابستان، داستانی پرتعلیق و امنیتی است که با محوریت یک شخصیت زنِ متفاوت، مخاطب را به دل ماجراهای پیچیدهی خاورمیانه میبرد. قهرمان داستان، دختر جوانی به نام فادیه است؛ دختری که با انگیزهای عمیق و مأموریتی مهم، از دل آموزشهایی سخت و در محیطی سرشار از نفرت عبور کرده تا تبدیل شود به یکی از مهرههای مؤثر در شبکههای جاسوسی منطقه. او آموزش دیده تا آدم بکشد، تا نفوذ کند، تا یک فرمانده را حذف کند؛ اما همهچیز مطابق برنامهاش پیش نمیرود.
ماجرای فادیه، سرشار از سفر، تغییر و کشمکش است؛ سفری که از سرزمینهای غرب آسیا آغاز میشود و در عراق به نقطهی جوش خود میرسد. در مسیر این ماجرا، شخصیتهای جدیدی وارد داستان میشوند؛ «دانیال» با ذهنی تیزبین و قلبی پرشور و «حاج اسماعیل» که خاطرات و تجربهاش، راهنما و تکیهگاه دیگران است. در کنار اینها، نامهایی چون موساد و عناصر نفوذی نیز رنگ داستان را امنیتیتر و خطرناکتر میکنند.
نثر این رمان روان و پرکشش است و نویسنده توانسته به خوبی فضای خفقانآور، تعقیب و گریزها، دودلیهای درونی و تعارضهای شخصیتی را در قالب روایتی داستانی به تصویر بکشد. زهرا اسعد بلنددوست در این اثر، مخاطب را به دل دنیایی میبرد که در آن حتی قهرمان هم ممکن است قربانی شود، و گاهی صداقت، پرهزینهترین انتخاب ممکن است.
در «باروت خیس» با روایتی روبهرو هستیم که بیش از آنکه صرفاً یک داستان باشد، تلنگری است به واقعیاتی در سایه؛ جایی که عشق و آرمان، خشم و فریب، و حقیقت و توطئه در هم تنیدهاند.
به علاقهمندان داستانهای امنیتی و جاسوسی، مخاطبانی که از فضای پرتعلیق و گرهافکنیهای روانشناختی لذت میبرند، و کسانی که دوست دارند روایتهایی با محوریت شخصیتهای زنِ قدرتمند و پیچیده را بخوانند.
مخاطب کتاب: بزرگسال
یکی از جوان ها بلندگو را مقابلش تنظیم کرد سید حسن خاضعانه او را دعوت به سخنرانی نمود. با همان لبخند همیشگی و خاصی که کنج لب داشت زبان به سخن گشود، عربی و روان بسام روی صندلی کناری ام آرام نمی گرفت و مدام خودکار را بین پنجه هایش بازی میداد نگاهی کوتاه به چهره اش انداختم. تبسمی مالامال از تحسین در عمق صورت داشت. من برای حضور در این جمع به عنوان خبرنگاری معتمد سالها تلاش کرده بودم و حالا او با تکانهای متوالی خودکار داشت تمرکزم را به هم میریخت خودکار را از میان انگشتانش بیرون کشیدم. به نیم نگاهی اکتفا کرد و باز سراپا حواس گشت برای حل شدن در اقیانوس فرمانده قاسم سلیمانی مردی که مغناطیس بلعنده ای داشت.
نظرات