کتاب «باروت سوخته» در ادامه کتاب باروت خیس رمانی امنیتی از زهرا اسعد بلنددوست است. ماجرای این کتاب را میتوان در واقع پایان بخش حوادث رخ داده در آثار پیشین و شروعی برای فصل جدیدی از زندگی اریحاء دانست. در این کتاب شخص اول در زندانی مخفی گرفتار است و تا حد مرگ شکنجه شده است. او نمیداند چه کسانی او را اسیر کردهاند و از او چه میخواهند. در گیرودار بازجویی او آهسته آهسته قطعات این پازل را کنار یکدیگر میگذارد و متوجه میشود در کجای این بازی بزرگ قرار دارد. بازی که در آن بسیاری از کشورهای منطقه درگیر هستند و حالا نقطه تقابلشان کردستان عراق واقع شده جایی که هم نیروهای اسرائیلی حضور دارند و هم نیروهای سپاه قدس. علاقهمندان به آثار امنیتی و هیجانی از مطالعه این کتاب لذت فراوانی خواهند برد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
بوی عجیبی حس میکنم. تلفیق عطر نان بیات و علف و کاهگل و.... به چیزهای دیگه که نمیدونم چی صدای سکوت میآد از اونها که وسطش هورت کشیدن چایی رو میشنوی میخوام پلک از پلک بردارم؛ اما سخته دل و جسمم یاری نمیکنن یکی این حوالی سیگار روشن کرده بوی گسش رو حس میکنم دلم ضعف میره گرسنه مه به هر جون کندنی هست چشم برمی دارم از خواب زمان و مکان رو گم کرده م دیدم واضح نیست؛ اما متوجهم که زیر یه پنجره چوبی دراز به دراز افتادهم نور از بین پرده های سفید ،توری خودش رو پهن کرده روی جسدم. چند بار پلک میزنم تا مسیر تماشام باز شه یهو یادم می آد. یهو همه اون جهنم در صدم ثانیه تو حافظهم جون میگیره عین برق گرفته ها تو جام نیم خیز میشم که از زور درد نعره میزنم و دوباره میافتم نگاهم به روبه رو میشینه. ظاهراً اینجا یه کلبه روستاییه در چهار طاق بازه به مرد در حالی که استکان چایی به دست داره تکیه ش رو انداخته روی چهاچوب در و یک به یک سیگار دود میکنه با طمأنینه سرد و عجیبی واستاده به تماشام.
نظرات