مجموعه تولد دوباره از انتشارات عهد مانا روایتی از زندگی افرادی است که در گمشده‌ای دارند و سرانجام آن نور را در آغوش اسلام می‌یابند. در هر اثر از این 4 مجلد نویسندگان تحت نظارت استاد بهزاد دانشگر به سراغ افرادی از کشورهای مختلف می‌روند که جستجویشان با توفیق الهی همراه گشته و سرانجام به دین اسلام و مذهب شیعه مشرف گشته‌اند. وجه مشترک زندگی این افراد همین تلاش برای یافتن حقیقت و اثبات این مساله است که تمام مناسک و آیین‌های غیراسلام کمیتشان لنگ است و هرکدام به نحوی دچار اشکالاتی هستند که باعث می‌شود فطرت پاک این افراد را راضی نکند. اما هنگامی که مسیر زندگی‌شان با دین مبین اسلام گره می‌خورد به آرامش و سعادتی می‌رسند که یک عمر در جستجوی آن بوده‌اند. نکته جالب‌تر این است که این افراد پس از یافتن نور هدایت تلاش می‌کنند هر کدام در زمینه و جغرافیای مخصوص خودشان آن را اشاعه بدهند و افراد بیشتری را با این مکتب الهی آشنا سازند. در ادامه به شکل مختصر هر کتاب معرفی می‌گردد.

تولد در لس آنجلس: این کتاب ماجرای محمد عرب است که با وجود ریشه ایرانی اما بزرگ شدن در جغرافیای غربی باعث شد تا زیستی ناپسند داشته باشد و تمام زندگی‌اش خلاصه در لذت‌های مادی باشد اما یک تلنگر باعث شد دوباره در مورد دینش تحقیق کند و سرنوشتش را به طور کامل تغییر دهد.

تولد در توکیو: این کتاب خاطرات اتسوکو هوشینو دختری ژاپنی که حادثه یازده سپتامبر باعث شد تا در مورد دین اسلام کنجکاو شد و حدود دو سال در مورد آن تحقیق کند. او پس از تحقیقات مفصل به اسلام گروید و پس از آن از طریق فضای مجازی با جوانی ایرانی آشنا می‌شود و برای اینکه در محیطی مسلمان زیست کند به ایران می‌آید و به فعالیت در حوزه دین مشغول می‌شود.

تولد در سائوپائولو: کامیلا سلستینو دختری برزیلی است که مریضی مادرش باعث می‌شود از دین و خدا ناامید گردد اما کار در مغازه یک لبنانی سبب می‌شود در مورد دین اسلام کنجکاو شود  و سپس برای تحقیق بیشتر به ایران بیاید و درس دین بخواند. او در ادامه به یک مبلغ شیعه بدل می‌شود و در ایران نیز با مردی ازدواج می‌کند که برنامه‌اش تبلیغ دین است.

تولد در کالیفرنیا: ستوده یارمحمودی در کودکی به همراه خانواده به انگلستان می‌رود. او در این کشور به خاطر حجاب و دینش مدام مورد اهانت و تمسخر قرار می‌گیرد. همین مسائل باعث می‌شود از دین فاصله بگیرد. او پس از ازدواج برای تحصیل همسرش به آمریکا مهاجرت می‌کند اما همواره در زندگی‌اش گمشده‌ای احساس می‌کند. سرانجام با حضور در جلسات دینی و معاشرت با افراد مکتبی نور هدایت را می‌یابد و تلاش می‌کند دینش را با مطالعه و تهذیب نفس دوباره بازیابد و پس از آن برای ترویج این دین تلاش کند.