کتاب عطر فلفل به قلم محمد علی جعفری عطر فلفل را از ایالت بلوچستان پاکستان به سیاهه کاغذ نگاشته تا سفرنامهای متفاوت از لا به لای ترور و بمب و تیر و ترکش بیرون بکشیم. البته به این خشونت که نه! به همه اینها باید زوار اربعینی پاکستان، دنیای رنگهای پاکستانیها، عطر ادویههای ناب، فرهنگ مردم پاکستان و تاریخ و جغرافیای ایالت بلوچستان پاکستان را هم اضافه کرد.
محمدعلی جعفری که پیشتر با آثاری چون «قصه دلبری»، «جاده یوتیوب»، «سربلند»، «جاده کالیفرنیا» و «جاده یوتیوب» هنر نویسندگی خود را به کتابدوستان نشان داده بود، در تازهترین اثر خود، در روزهایی پس از شهادت اسماعیل هنیه در قلب تهران میخواهد به پیشواز ترورها و جشن بمبهای نامنظم پاکستان برود، تا از سفر عشق زوار اربعینی پاکستان بگوید. اما چرا این زوار؟ چراییاش آنجاست که عاشقان حسین (ع) در سایه تهدید و ترور از سراسر پاکستان سرازیر میشوند داخل کویته، سپس با اسکورت ارتش خود را به میرجاوه میرسانند. لذا سفری به پای عشق حسینی در میانه خطر موقعیتی بکر میسازد که راویتش دلنشین است.
محمد علی جعفری در عطر فلفل پس از گذر از هزار و یک دروازه امنیتی و پوشیدن لباس بلوچی و یافتن بلد راه، مخاطب را با کامیونهای سراسر رنگ و لعاب پاکستانی آشنا میکند. کامیونهایی که ثبت جهانی شدهاند و همچون عروسی خرامان خرامان در جادهها چشمنوازی میکند. جعفری از فلفلهایی میگوید که غذا به آنها اضافه شده! از زبان و انتخاب واژه مردک برای مرد و خاتون برای زن! از قیمت بنزین و نرخ تورم، از تفاوت مذاهب یا بهتر بگوییم تزاحم مذاهب و هزار و یک ریز و درشت سفری دیگر.
تا اینکه میرسیم به اصل مطلب. یعنی همان زوار اربعین، عزاداری حسینی و شیعیان پاکستان که رنج بمب و ترور و انتحاری برای آنها یک عادت است. کتاب عطر فلفل روایت دیدار با بزرگان شیعه پاکستان را نیز روایت میکند. بزرگانی چون «سید امانالله شادیزهی» که گروهک تروریستی صحابه برایش خط نوشته بود: « تو کافر شدهای! دست از حمایت ایران بردار، وگرنه میکشیمت». همچنین کتاب دید مناسبی از نفوذ ایران، رهبر معظم انقلاب و امام خمینی (ره) در دل مردم پاکسستان ارائه میکند.
این سفرنامه در کنار اطلاعات فرهنگی، تاریخی و سیاسی پاکستان، اطلاعات ناشنیدهای از شیعیان پاکستان ارائه میدهد.
دوستداران سفرنامهها نباید از این کتاب بگذرند. ضمن اینکه تجربه ترس، ترور و سفر در کنار عشق به مذهب و اباعبدالله متن دلنشینی را به دوستداران کتب مذهبی و رمانهای امنیتی تقدیم میکند.
به شهر ما کویته، باب الرضا میگویند: در ورودی پاکستان به سوی امام رئوف. وقتی کاروان ما آهنگ رفتن ساز میکند مردم کراچی و پیشاور و پنجاب باروبنه میبندند و میآیند شهر بابالرضا و با هم راهی میشویم. با اینکه هزارهایهای ساکن کویته بیشترین شهید را در راه زیارت دادهاند اما همیشه زنبیلشان جلوتر از همه توی صف است. پدرم پنجاه سال این جاده را گز کرد و زائر برد و آورد. مسیر کویته تفتان میرجاوه تا ایران و مهران یا چزابه و بعد عراق. راهی که هیچ وقت روی امنیت و آرامش را به خود ندیده!
نظرات