کتاب صدایی که از اعماق وجودم میآمد داستان دختری مسیحی اهل فرانسه است که نور حقیقت او را جذب میکند.
این داستان به قلم سیدمرتضی موسوی، از پرسشهای ذهنی دختری میگوید که به دنبال راه سعادت است و در نهایت مسلمان میشود و به مذهب حق تشییع میگراید. کتاب صدایی که از اعماق وجودم می آمد به دنبال بیان این است که ادیان الهی در بسیاری از موارد آموزههایی نزدیک به هم دارند ولی ادیان دیگر به دو دلیل به این شکل نیستند. یکی اینکه دینهای خودشان تحریف شده و واقعیتها رنگ باخته و به این دلیل اسلام را به مسائلی مانند خشونت و مردسالاری متهم میکنند. دلیل دوم اینکه آنها به دلیل همین تحریفها و انحرافات، شریعت را از دین جدا کرده اند و پایبندی به آن را لازم نمیدانند در حالی که دین منهای شریعت، دوامی نخواهد داشت و اگر به دین اصلی خود بازگردند، پایبند به مسائل شریعت خواهند بود.
نشر معارف این کتاب را چاپ و به بازار ارائه کرده است.
به همه علاقهمندان داستانهای مذهبی.
دیدار من و آنا از کلاسهای درسیمان پربارتر بود. وقتی همدیگر را می دیدیم هر کدام حرفی برای گفتن داشتیم و اطلاعاتی را که در چند روز به دست آورده بودیم رد و بدل می کردیم آن روز هم روی همان نیمکت بعد از خروج از سالن غذاخوری قرار گذاشته بودیم. این بار او زودتر از من رسیده بود و آنجا منتظر من بود. هیجان زیادی برای گفت وگو در زمینه مشترکمان داشتیم موضوع برای هر دوی ما خیلی جذاب شده بود و دنبال کردنش تا رسیدن به حقیقت ضروری بود.
منتظر بودم او شروع کند و اطلاعاتش را که معمولاً جنبه تاریخی هم داشت ارائه کند. او این بار در مورد مفهوم گناه در فرهنگ مسیحیت مطالعاتی کرده بود و چند نکته را از یکی از کتابها خلاصه برداری کرده بود. اول برای این که من هم با منابع آشنا باشم اسم کتابی که مطالب را از آن آورده بود در دفترچه ام نوشتم. بعد از او خواستم شروع کند.
او این موارد را یک به یک با شماره در دفترچه اش نوشته بود: «اندیشه گناه ذاتی نیز مانند اندیشه های تثلیث و تجسد در مسیر زمان صورت بندی شد. با این تفاوت که مباحث مربوط به تثلیث و تجسد که به شخصیت فوق بشری مسیح مربوط میشد در شرق جهان مسیحیت جریان داشت و مباحث مربوط به آموزه گناه و فیض در غرب پیگیری می شد.»
نظرات