کتاب سلام راضیه روایت زندگی مشترک راضیه قلیزاده و شهید مهدی فرودی از زبان همسر شهید و به قلم نسرین پرک است.
واقعا نمیفهمم! مگر شهدا زن و زندگی و دنیا نداشتند؟ دنیا رو دوست نداشتند؟ چطور تونستند؟
حاج و واج به این سوالها فکر میکردم که کتاب سلام راضیه در زندگی شهید مهدی فرودی جواب همه سوالهام رو داد. شهید، آسیه و محمدجعفر کوچکش را به همسر پابهماهش میسپارد و همه آنها را به خدا. چون ایمان به هدفی والا دنیا و زینتهای آن را در نظرشان کوچک میسازد. آنها دنیا را داشتند اما وابسته آن نبودند. و شهادت را مرگی تاجرانه میدانستند. فریاد زدند:
مردم از مرگ گریزند و ندانند که ما به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم
کتاب سلام راضیه دقیقا همین است؛ نمونهای عملی از آن آدمهایی که دنیا را دارند اما دنیا آنها را ندارد. و این نمونه را ارائه میدهد به امید آنکه راه و رسم آنها را در زندگی پیادهسازی کنیم.
کتاب با دلبرانهترین صحنه آغاز میشود. دلبرانگیای از جنس دیدار دو آشنای قدیمی به نامهای مهدی و راضیه. اما مهدی درگیر مبارزات انقلابی است و تازه از زندان آزاد شدهاست. همین میشود بهانهای برای دلدادگی پس از پیروزی انقلاب. اما وصال زودتر از اینها اتفاق میافتد. داستان، حکایت زندگی سادهشان را به مشهد میکشاند و حالا راضیه باید درد غربت را تحمل کند و تکیه کند به مردی که گاه مشغول دروس حوزوی است، گاه در هند و کجا و کجا و کجا تبلیغ میکند، هر وقت بوی عملیات به مشامش میرسد زودتر از همه راهی میشود و هر وقت فرصتی مییابد پوتین به پا در چهارچوب درب منزل «سلام راضیه»ای میگوید و میرود. با همه اینها مهدی مردی خانواده دوست بود.
صبر و مرداانگی را در داستان همسر شهید، راضیه قلیزاده مرور کنید.
تا لااقل شبه شهیدی شویم. تا درس زندگی آنها را در زندگی یکبارهمان جاری کنیم. تا ...
علاقهمندان به رمانهای عاشقانه و واقعی و زندگینامه شهدا پای این اثر بنشینند. بانوان سرزمینمان هم از این اثر بهرهمند خواهند شد.
خشم و اندوه، صدایش را دورگه و مرتعش کرده بود.
باید جلوی این ترورها رو بگیریم. گروه فرقان، پاشو از گلیمش درازتر کرده. به قول یکی از دوستان با شهادت هر عالم توی بدنه نظام یک حفره ایجاد میشه. پر کردن جای این حفره ها زمان میبره.
مهدی کمتر میخوابید و بیشتر کار میکرد. هم درس میداد و هم درس میخواند. تازگیها در سپاه هم فعالیت میکرد. وقتی خانه میآمد همیشه چند مهمان همراهش بودند. صداهایشان را می شنیدم. مدام بحث و گفتگو میکردند. یا طرح و ایده میدادند. درباره کارهایی که میتوانستند انجام بدهند یا باید انجام میدادند، برنامهریزی میکردند.
نظرات