رمان آوای وحش اثر جاودان جک لندن با ترجمهای روان و دقیق از صدیقه ابراهیمی و انتشار از سوی انتشارات پنجره، یکی از برجستهترین نمونههای ادبیات کلاسیک آمریکا به شمار میآید که با روایتی عمیق، نمادین و پرکشش، خواننده را به سفری پرماجرا در دل طبیعت بکر و خشن آلاسکا میبرد. داستان با محوریت «باک»، سگی اهلی و نیرومند آغاز میشود که از خانهی امن قاضی میلر در کالیفرنیا ربوده شده و ناخواسته وارد دنیای بیرحم تبطلای کلوندایک میشود. در این فضای سرد، خشن و بیقانون، باک ناچار است برای بقا بجنگد، با سرما، گرسنگی، خشونت و سلطهجویی آدمها و حیوانات دیگر مواجه شود و رفتهرفته به غرایز کهن و خفتهاش بازگردد. او در این سیر تحول، از سگی اهلی به موجودی وحشی بدل میشود که آوای درون طبیعت را میشنود و در نهایت به رهبری گلهای از گرگها میرسد.
لندن با بهرهگیری از تجربههای شخصی و نثر قدرتمند خود، تنها یک روایت ماجراجویانه نمینویسد، بلکه به کاوشی عمیق در پیوند میان انسان و طبیعت، ارادهی زیستی، و معناهای نهفته در بقا، آزادی و بازگشت به اصل خویش دست میزند. «آوای وحش» از زاویهی دید باک روایت میشود و همین ویژگی، خواننده را از درون با چالشها، ترسها، و کشمکشهای این سفر درونی و بیرونی همراه میسازد.
ترجمهٔ وفادار و خوشخوان صدیقه ابراهیمی، توانسته است روح اثر اصلی را حفظ کرده و فضاسازیهای شاعرانهی لندن را بهخوبی به خوانندهی فارسیزبان منتقل کند. این اثر در قطع جیبی و ۱۲۰ صفحه، فرصتی کوتاه اما پربار برای اندیشیدن به مرز باریک میان تمدن و طبیعت فراهم میآورد. «آوای وحش» اثری تأثیرگذار و تأملبرانگیز برای همهی علاقهمندان به ادبیات داستانی، طبیعتگرایی و روایتهای فلسفی است.
این کتاب را به دوستداران ادبیات کلاسیک، ماجراجویی و داستانهای نمادین پیشنهاد میکنیم. همچنین برای کسانی که به تأمل در رابطه انسان با طبیعت و کشف ریشههای درونی وجود علاقهمندند، انتخابی ماندگار است.
یک روز صبح وقتی فرانسوا داشت سگ ها را به سورتمه می بست دالی زوزه های گرگ مانند و بلندی کشید. لحن و شیوه ی زوزه و فریاد او سگها را وحشت زده کرد. دالی روزه ای
دیگر کشید و بر سر باک پرید باک برق جنون را در چشم های سگ دید و گرچه بارها با او درگیر شده و به راحتی او را شکست داده بود تصمیم گرفت به جای مبارزه بگریزد. درک و غریزه ی حیوانی باک به او میگفت که سگهار است و باید از چنگ او گریخت.
باک دوید. او سریع و سریع تر میدوید اما دالی که جنون به او قدرت بیشتری داده بود کف کرده و نفس زنان تعقیبش میکرد.
هنگامی که داشت به حریف میرسید پاک صدای فرانسوا را شنید که او را به طرف اردوگاه میخواند باک که از بستند دویده بود داشت خفه میشد دور زد. امید او فقط به فرانسوا بود و فرانسوا را دید که تبر به دست منتظر دالی است.
هنگامی که باک با سرعت برق از جلوی فرانسوا گذشت فرانسوا تبر را بر سر دالی فرود آورد دالی دیوانه کشته شد. او قربانیذیکی از سگهای هاری شده بود که چند هفته پیش به اردوگاه حمله کرده بودند.
نظرات