نویسنده در ابتدای کتاب شرح میدهد که وقتی کودک بوده دوست داشته ماشین زمان داشته باشد و با آن به هرجای زمان که دوست داشت سفر کند. معلم به او داستان و ادبیات را پیشنهاد میدهد که درست همان کار را انجام میدهد. عطیه سادات صالحیان با نوشتن داستان متوجه منظور معلم میشود و میبینند میتواند با داستان به گوشه گوشه تاریخ سفر کند و همه چیز را از نگاه خود نظارهگر باشد.
کتاب «اسارت در نفرت» مربوط به دو کودک ایرانی است که توسط چند غارتگر ربوده شدهاند و قرار است در بازار برده فروشان به فروش برسند. سام و روزبه همان دو کودک هستند که در اسارت چند مرد خشن هستند. هر کدام از آنها به خانوادهای فروخته میشوند. روزبه که در گیر خانواده ظالمی افتاده دل نگران برادر کوچکتر خود است. دست سرنوشت او را به سلمان فارسی میرساند. درست همان زمانی که قرار است پیامبر و مسلمانان حجه الوداع را انجام دهند. سلمان به روزبه کمک میکند برادرش را بیابد و پایان ماجرای به حادثه غدیر خم ختم میشود.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
روزبه با تمام توانی که در بدن داشت، به طرف مرد دوید. شمشیر برایش سنگین بود. دو دستی آن را گرفت و فریاد کشید و شمشیر را بالا برد. مرد لاغر با فریاد روزبه برگشت روزبه به روی مرد لاغر و چروکیده شمشیر کشید. مرد لاغر شمشیرش را به طرف روزبه گرفت. سلمان که متوجه صدای روزبه شد برگشت و با همان دست زخمیاش ضربهای به شانه مرد زد و دوباره سراغ رشید رفت. مرد لاغر نقش بر زمین شد دستش را بر شانهاش گذاشت و صدای نالهاش برخاست.
نظرات