کتاب دختری به کره، پسری به جهنم داستان دختری کلاس هفتمی را روایت میکند که در دنیای موسیقی و فیلمسازی قدم میزند. کبری التج موضوعی متفاوت را دستمایه داستان خود قرار دارد و از یک آسیب سخن میگوید؛ الگوبرداری و علاقه نوجوانان به موسیقی کیپاپ (موسیقی کرهای).
رافا به خاطر شغل پدرش مجبور است مدرسهاش را عوض کند. او در کلاس جدید هیچ دوستی ندارد، لذا برای اینکه جای خود را در بین همکلاسیهایش باز کند، خود را همرنگ جماعت میکند. به ترانه نشان میدهد که مثل او عاشق خوانندههای کرهای و موسیقی و صدای آنهاست؛ گرچه دلش چندان با زبانش همراه نیست. جشنواره طرفداران موسیقیهای کرهای بهانهای میشود تا آنها دست به کار شوند و مستندی بسازند که جایزه اول جشنواره را از آن خود کند. رافا که آرزوی خرید یک دوربین حرفهای را دارد کارگردانی کار را برعهده میگیرد و ...
داستان به خوبی توانسته روحیه و نشاط نوجوانی را در سراسر داستان پراکنده سازد. همچنین توانسته از آسیبهای موسیقی کرهای و الگوبرداری نوجوانان از خوانندگان کرهای پرده بردارد. در عین حال برخی از اظهارت اغراقآمیز آسیبها در کنار شخصیتپردازیهای نه چندان واقعبینانه از نقاط منفی کتاب است.
گاهی برای اینکه راه را بیابی باید چاه را بشناسی. کتاب حاضر دقیقا همین است. از آسیبها میگوید تا گرفتارشان نشویم. موسیقی به عنوان رسانهای در دسترس طیف عظیمی از افراد جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد و بستری برای انتقال اندیشه، سبک زندگی و فرهنگ میشود. پس باید بدانیم چه موسیقیای گوش میدهیم؟! این نوشتار نوجوان را به تاملی درباره این سوال دعوت میکند.
نوجوانان بالای 13 سال و معلمان و مربیانی که با نوجوانان سروکار دارند از ورق زدن این کتاب لذت خواهند برد.
حتما در تدوین همین صحنه میشود صحنه آخر فیلمم، تابلوی منبت کاری «یا صاحب الزمان» که نمیدانم خانم کریمه و ریما آن را از کجا آوردهاند. باید از ریما بپرسم.
نفس عمیقی میکشم و گوشی را روی میز میگذارم. هنوز دستم به دوربین محبوبم نرسیده اما امیدوارم. درست است که فیلم شیرینم در چالش «ایبیجی» برنده نشد، اما خانم کریمه آن را به چند جشنواره ی دیگر فرستاد. فیلم یکی دوجا برنده شد.
نظرات