کاب عمو رستم به قلم محمد میرکیانی مجموعهای از داستانهای نوجوان پسند پدر و پسری را روایت میکند که لحظههای شیرین و خندهداری را میسازند. این داستانهای کوتاه دنبالهدار از همین روزمرگیهای خودمانی آغاز میشود. به نظرتون اولین داستان کوتاهش از کجا شروع میشه؟ اگر دهه شصتی باشید یا دهه شصتیها را حس کرده باشید شاید بتونید حدس بزنید.
داستان از پسر کله شکستهای که راوی داستان است آغاز میشود. مادرش ظهر جمعهای به جان پدر خانواده میافتد که بچههای همسایه سر پسرمان را شکستند و هر روز همین آش و همین کاسه نصیب پسرمان میشود، اما تو انگار نه انگار! باید بروی دعوایی جانانه درست کنی و سرشان هوار شوی!
داستان زندگی ساده پسر نوجوان قصه ما ادامهدار است. هر چند داستانها با ابتداییترین موضوعات پیش میروند اما وجود پیوستگی بین داستانها و همزاد پنداری با اتفاقات کتاب، کششی دوست داشتنی در مخاطب ایجاد میکند که او را به سمت کتاب سوق میدهد. «جشن خرگوشها»، «ملکه موشها»، «بازی بازها»، «تن تن و سندباد» و «قصه ما مثل شد» برخی از کتابهای موفق محمد میرکیانی هستند.
این کتاب در کنار علاقهمند ساختن نوجوانان به کتابخوانی، طعمی از طنز را عرضه میکند و اندکی ارتباط جمعی و اجتماعی را به مخاطب آموزش میدهد.
تمامی نوجوانان میتوانند ساعات خوشی را با این اثر تجربه کنند.
خوردم زمین مادرم و بابام از اتاق دویدند بیرون و هر دو با هم پرسیدند: «چی شده؟»
رستم آمده خود رستم!... عمو رستم آمده.
مادر، مثل برق برگشت توی اتاق کوچک پشتی و چادرش را روی سرش کشید. بابام پابرهنه به طرف در حیاط رفت و خیلی زود، با عمو رستم برگشت.
من هنوز همان طور جلو در راهرو روی زمین پهن بودم و در همان حال، آنها را تماشا میکردم. راه رفتن عمو رستم با بابام دیدنی بود. درست مثل این که پدر و بچهای داشتند با هم راه میرفتند. عمو رستم جلو در راهرو رسید، مرا از روی زمین بلند کرد و پرسید چرا اینجا خوابیدهای عمو جان؟»
نظرات