کتاب «آسنا و راز کنیسه» ماجرای دختری یهودی است که حامل پیام مهمی است.
آسنا دختری یهودی است که در قلعه خیبر زندگی میکند. پدربزرگش صدقیا از منجمین معروف یهود است. صدقیا، آسنا را همراه با یک نامه و پیامی مهم شبانه راهی مدینه میکند. در این مسیر آسنا با مخاطراتی روبرو میشود اما ارزش پیام پدربزرگ بالاتر از آن است که بترسد.
کتاب آسنا و راز کنیسه را سمانه خاکبازان نوشته و فصول مختلف را با شخصیتهای داستان تفکیک نموده است. این اثرا مهرستان منتظر نموده است.
سیاهی به نزدیکی اش رسیده بود. در قد و قامت یک انسان ترس تمام بدنش را لرزاند نفسش به شماره افتاد چند قدم دیگر برداشت. نیم نگاهی به پشت سرش انداخت سیاهی به چند قدمی اش رسیده بود رفتن یا ماندن برایش فرقی نمی کرد ترجیح داد بایستد نفس زنان ایستاد به سمت سیاهی برگشت و چشم دوخت به سیاهی سیاهی با فاصله کمی از او ایستاده بود. آسنا با صدایی که به وضوح می لرزید بریده بریده پرسید:
«کی...ستی؟ راه ... گم ... کرده ای»
نظرات