ائمهی ما ( علیهم السلام) که بدون تردید رتبه و مقامشان از ملک و فرشتگان مقرب خدا بالاتر است جوری زندگی نکردند، جوری حرف نزدند، جوری مشی نکردند که از دسترس ما خارج باشند؛ نه به فرمودهی مرحوم علامّه طباطبایی، مثل آن کسی است که روی قلهی کوه ایستاده است. به مردم میگوید بیایید اینجا. به سمت خود، به سمت قلّه، به سمت اوج فرا میخواند. این جوری نیست که اینها مثل برجستگان دروغین دنیای مادّی و دارای معنویتهای قلابی بروند توی برج عاج و اتاق شیشهای بنشینند، کسی به اینها دسترسی نداشته باشد؛ نه. میگویند بیایید، بیایید. راه همین است؛ ما باید دنبال ائمه راه بیفتیم؛ زندگی آنها الگوی ما است. بله، «اَلا وَ إِنَّکُم لا تقدرون على ذلک»؛ ما مثل آنها نمیتوانیم حرکت کنیم؛ ما لیاقت این را نداریم، طاقت این را نداریم؛ اما میتوانیم آن راهی را که آنها رفتند مسیر زندگیمان قرار بدهیم؛ این را جهت قرار بدهیم، در این جهت حرکت کنیم. ایران به دنبال دفاع از قرآن و سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت (علیهم السّلام) و احیاء امّت اسلامی است. آنچه ما وظیفه داریم این است که خود را شایستهی انتساب به آن خاندان کنیم. البته منتسب بودن به خاندان رسالت و از جملهی وابستگان آنها و معروفین به ولایت آنها بودن دشوار است... ما باید خودمان را به این مرکز نور نزدیک کنیم؛ و نزدیک شدن به مرکز نور لازمه و خاصیتش نورانی شدن است. باید با عمل، و نه با محبّت خالی نورانی بشویم؛ عملی که همان محبت و همان ولایت و همان ایمان آن را به ما املاء میکند و از ما میخواهد. با این عمل باید جزو این خاندان و وابستهی به این خاندان بشویم. کتاب «ولایت فقیه» که یازدهمین جلد از مجموعه «رهنامه» است، بیانات مقام معظم رهبری در همین رابطه را گردآوری کرده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«ولایت یعنی حاکمیت و سرپرستی در جامعهی اسلامی، چیزی است طبیعتاً جدا از ولایت و سرپرستی و حکومت در جوامع دیگر. در اسلام، سرپرستی جامعه متعلّق به خدای متعال است. هیچ انسانی این حق را ندارد که ادارهی امور انسانهای دیگر را به عهده بگیرد. این حقّ مخصوص خدای متعال است که خالق انسانها و منشأ انسانها و عالم به مصالح انسانها و مالک امور انسانها است، بلکه مالک امور همهی ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعهی اسلامی چیز کمنظیری است. هیچ قدرتی، هیچ شمشیر بُرّایی، هیچ ثروتی، حتی هیچ قدرت علم و تدبیری به کسی این حق را نمیدهد که بشود مالک سرنوشت انسانهای دیگر و تصمیمگیرندهی دربارهی سرنوشت آنها؛ اینها ارزش هستند، اما حقّ تولیت امور و زمامداری مردم را به کسی اعطا نمیکند؛ این حقّ مال خدا است. خدای متعال این ولایت و حاکمیّت را از مجاری خاصی اعمال میکند؛ یعنی آن وقتی هم که حاکم اسلامی و ولیّ امور مسلمین براساس تعیین شخص -آن چنان که طبق عقیدهی ما درمورد امیرالمؤمنین و ائمه (علیهم السّلام) تحقق پیدا کرد- و بر اساس معیارها و ضوابط تعیین میشود و این اختیار به کسی داده میشود که او ادارهی امور مردم را بکند ؛باز این ولایت، ولایت خدا است. این حق، حقّ خدا است. این قدرت و سلطان الهی است که اعمال میشود بر مردم. آن وقتی این ولایت مورد قبول است که شارع آن را تنفیذ کرده باشد و تنفیذ شارع به این است که آن کسی که ولایت را به او میدهیم - در هر مرتبهای از ولایت- باید اهلیّت و صلاحیّت یعنی عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند.»
نظرات