یکی از دغدغههای همیشگی بشر، رسیدن به حقیقت بینهایتی است که به حکم فطرت الهی ناشناخته خویش آن را در ماورای این عالم ماده احساس میکند. برای رسیدن به چنین معرفت و شناختی بشر پیوسته در تکاپو و تلاش عرفانی بوده است. نتیجه تلاش انسان در این میدان، به وجود آمدن حلقهها و مکتبهای متعدد عرفانی در ادیان الهی و ادیان غیر الهی قدیم و جدید است. در اسلام به عنوان دین خاتم عرفان و معرفت در بستر آموزههای قرآنی و روایات معصومین، به جایگاه واقعی خود دست پیدا کرده و تنها راه رسیدن بشر به حقیقت مبدأ و معاد را در اختیار انسان گذاشته است. این راه را تنها کسانی میتوانند به دیگران نشان بدهند که اولاً ،خود این راه را تا انتها رفته باشند، ثانیاً در طی این مسیر مرتکب خطا و اشتباه نشده باشند، ثالثاً در نشان دادن این جاده پرپیچ و خم دیگران را به اشتباه نیندازند.
در ادامه برشی از کتاب خوف و رجاء را میخوانید:
وقتی تمام اعمال انسان در یک ضابطه الهی قرار گرفت که هیچ تخلف نکرد؛ یعنی خوف از عقاب به تعبیری جایش را ایمنی و احساس آرامش گرفت (همین که در آیات و روایات مطرح بود) از این مقام به مقام دیگری عبور میکند. در این مقام خداوند نسبت به این شخص عنایت خاصی میکند و به او اجازه حضور میدهد. به تعبیر اهل معرفت کسی که اجازه حضور پیدا کرده و در یقظه و بیداری دل مستغرق است و همیشه چشم دلش به سوی خداوند باز شده، در اینجا به سبب اُنسی که با محبوبش پیدا میکند به لذت و حلاوت حضور میرسد. وقتی به او اجازه دهند که در محضر قرار بگیرد، با محبوبش انس میگیرد و از این حضور، کیف میکند و لذت میبرد. این برایش شیرین است. حالا که این بحث مطرح میشود که این مقام به عنوان یکی از مقامات معنوی که انس و حلاوت و لذت برای انسان به همراه دارد، دارای همین آثار است؛ مثل ایمان و تقوا؛ فرقی نمیکند. در اینجا برای این شخص خوف و بیمی پیش میآید که میگویند: این خوف و بیم او از اعراض است؛ به این معنا که او به من رخ نشان داده است. من در حضورش مستغرق هستم و با او انس گرفتم. ذائقه جانم شیرینی این حضور و این اُنس را میچشد. در اینجا بیم من از این است که او از من اعراض کند.
نظرات