کتاب خانوم ماه به قلم ساجده تقیزاده روایتی از زن است بدون هیچ پسوندی. این اثر که به تقریظ رهبر معظم انقلاب مزین شدهاست زندگی شهید شیرعلی سلطانی را از زبان همسر شهید، خانم ناز علینژاد، روایت میکند.
شیرعلی نفسش پس از عملیات فتح بستان بندآمده بود، اما نه! هنگامی که او را در کنار پیکر سایر شهدا به سردخانه منتقل میکردند متوجه بخار ایجاد شده بر روی پوشش پیکرش میشوند. قطرات شبنم در برابر دهان شیر علی ندای من زندهام را به بیرون مخابره کردند. شاید آنها مامور گرفتن سر شیرعلی بودند. میگویید چرا سر؟
شیرعلی مسجدی به نام المهدی در محله کوشک قوامی شیراز بنا کرده بود. او در کتابخانه مسجد مزاری برای خود میسازد. مزاری که درست یک سر و گردن از قامت او کوچکتر بود. میگفت: «مثل اربابم بیسر شهید خواهم شد» و شد آنچه آرزویش را میکشید.
شیرعلی در سال 1327 در محله کوشک قوامی شیراز به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی وارد حوزه میشود و در روزگار جوانی به دلیل تبلیغ دین مبین اسلام، مبارزه علیه رژیم طاغوت، ارتباط با شهید دستغیب و شهید محلاتی، از الطاف ساواک بهرهمند میشود و در دل مردم جا باز میکند. میگفت در خواب دیده لباسی سبز به او هدیه شده و او را «سرباز امام زمان» خطاب کردهاند. برشهایی از زندگی شهید را مرور کردیم. طعمی دلنشین از زندگی این شهید را که با عشق همسر شهید شیرین شدهاست را در کتاب ماه خانوم تجربه کنید.
کتاب با تولد ذبیحالله، برادر خانم ناز علینژاد آغاز میشود. اما این تولد دیری نمیپاید. پس از روایت کودکی، همبستگی خانوادگی، بیان تمام تلاشها و سختکوشیهای خانوادهای روستایی، داستان به دوران جوانی و ازدواج میرسد. آن هم ازدواجی که به زیارت حرم شاهچراغ گره میخورد. داستان تمام سختیهای زندگی با یک طلبه رزمنده را به همراهی همسر شهید دلنشین میسازد و از نقش همسر در گرفتن تصمیمات بزرگ مرد سخن میگوید. کتاب خانوم ماه با پرداختی دقیق نقش زنان در تاریخ هشت ساله دفاع مقدس را نشان میدهد.
ساجده تقیزاده که پیشتر با آثاری چون «ما علیه ما» و «نامهای برای رها» جوایز مهمی همچون کتاب سال دفاع مقدس و کتاب سال رشد را دریافت کرده بود، تولنست با «خانوم ماه» جایزه بخش رمان جشنواره بوی خاک را از آن خود کند و تقریظ رهبری را نیز به دست آورد.
تا با مطالعه تاریخ انقلاب و جنگ، قهرمانان حقیقی خویش را بشناسیم، آنها را الگوی خویش قرار دهیم. باید بدانیم مدیون چه افرادی هستیم.
تاریخ انقلاب و جنگ، رمانی عاشقانه و مستند، ظهور معنویت در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی. اگر شما هم به این موارد علاقهمند هستید مخاطب کتاب خانوم ماه هستید.
با هیجان زایدالوصفی گفت: «نگاه کنین این یکی زنده است.» دور پلاستیک بخار جمع شده این یکی شهید نشده سریع از سردخونه انتقالش بدین به بیمارستان! نمی دونستم خوابم یا بیدار فقط وقتی چشم باز کردم که روی تخت بیمارستانی تو اهواز دراز کشیده بودم و کلی شلنگ و اکسیژن و دستگاه به من وصل بود.....
لیوان آب را تا نیمه سر کشید اشک از گوشه ی چشمش سرازیر شد. من مات و مبهوت نگاهش میکردم. با لحنی لکنت آلود گفتم: «حاجی، اینا که میگی خوابه یا واقعیت؟»
چی بگم؟ خدا رو شکر که شرمنده اربابم نشدم، من سالها برای ارباب بی سر روضه خوندم نمیخوام روزی که به محضر ارباب میرم، سر در بدن داشته باشم.
این توسل و معجزه فقط خدا میدونه برای همین بود.
نظرات