کتاب خانبوم شانزده روایت از درد طلاق و جدایی در خانهها را روایت میکند. فاطمه سادات موسوی در خانبوم داستانهای واقعی را محمل بیان عواقب پس از طلاق ساخته تا از زشتترین حلالها دوری کنیم.
رسول خدا (ص) میفرمایند: هیچ چیز نزد خداوند محبوبتر از خانهاى نیست؛ که به واسطه ازدواج آباد مىشود و هیچ چیز مغبوضتر از خانهاى نیست؛ که در اسلام به واسطه طلاق خراب مىشود.
اگر طلاق این قدر بد است چرا طلاق را انتخاب میکنیم؟ شاید یک دلیلش این است که درکی از دنیای پس از طلاق نداریم. کتاب خانبوم این دنیای شوم را توصیف میکند، رنجهایش را بازگو میکند و درد فرزندان طلاق را ترسیم میکند. خانبوم نشان میدهد ما در قبال افرادی که اهلیمان میشوند مسئولیم. مسئولیم در برابر دلهایی که زیر یک سقف به آغوشمان گره خوردهاند. ما مسئولیم.
رابرت گینزبرگ گفتهاست: «خانبوم همان خانه دوران کودکی ماست در مقیاسی بزرگتر. خانهای که خودمان را موظف میدانیم از آن محافظت کنیم.» شاید سادات موسوی هم از این رو اسم کتاب را خانبوم گذاشته که وظیفه حفاظت از خانه را بر عهده گرفته.
برای اینکه بگوییم: همیشه کسی خانه هست. کسانی که حلقه ازدواج را سرآغاز گرمی زندگی ساختهاند.
همه زوجهای جوان و غیر جوان مخاطب این نوشتار هستند.
از خانه با خودم اولینها را برداشتم. اولین لباسی که تن مهران دیدم. اولین ساعت و هدیه و گلهای خشک شده. قبل از رفتن نامهای برای مهران گذاشتم و حرفهایم را زدم. سخت بود بیست سال زندگی مشترک را ترک کنم و بروم؛ اما سختتر از حضور زنان دیگری توی خانهام نبود. رفتیم دادگاه از لحظهای که از خانه آمدم بیرون تا لحظه طلاق چهار ماه طول کشید. آخرین کاری که با هم کردیم امضای طلاقنامه بود. امضای دو نفره را با هم توی دفترخانه ثبت کردیم. پیاده برگشتم. شبیه دیوانهای توی خیابان فریاد میزدم و اشک میریختم. سختترین روز زندگی من همان روز طلاق بود. فقدان متفاوتی را تجربه کردم.
خودم را نمیشناختم. گم شده بودم. باید هویت دیگری برای خودم دست و پا میکردم. آماده جنگیدن با زندگی جدیدم شدم. با اینکه چند سال از آن اتفاق گذشته و حالا دوباره ازدواج کردهام، آن روز را فراموش نمیکنم. خیلی وقتها که یاد آن روزها میافتم غمی گوشه دلم مینشیند و حفرهای نامعلوم توی قلبم تیر میکشد.
نظرات