کتاب تو شهید نمیشوی نوشته احمدرضا بیضایی و منتشر شده از نشر راه یار، روایت زندگی شهید مدافع حرم، محمودرضا بیضایی است؛ جوانی تبریزی که از نوجوانی، پای در مسیر مجاهدت و آرمانخواهی گذاشت و تا لحظه شهادت در منطقه قاسمیه دمشق، با ایمان و اخلاص در این مسیر ایستاد. این کتاب تنها یک زندگینامه نیست؛ تصویری است از زیست مؤمنانه، انقلابی و عمیق انسانی که در متن تحصیل، شوخطبعی، تلاش علمی، فعالیت فرهنگی و جهادی، دغدغهاش را از مسیر ولایت جدا نکرد و تا رسیدن به قله شهادت، ایستاد.
از همان صفحات اول کتاب، مخاطب درمییابد که با یک گزارش خشک و رسمی مواجه نیست، بلکه با روایتی جذاب، انسانی و پرکشش روبهرو است؛ روایتی که نه در فضای آرمانی و بیدسترس، بلکه در کوچههای واقعی زندگی نوشته شده است.
نویسنده که برادر شهید است، با نثری صمیمی و بیپیرایه، مخاطب را از دوران کودکی محمودرضا تا سالهای حضورش در دانشگاه، کلاسهای آموزش عربی، جلسات فرهنگی، پادگانهای سپاه و اعزامهایش به سوریه همراهی میکند. محمودرضا نه صرفاً یک رزمنده، که یک معلم زبان عربی با لهجههای متنوع، یک نیروی فرهنگی دغدغهمند، یک جوان با نشاط و در عین حال عمیقاً اهل فکر بود. طنز درونیاش، صمیمیتش با بچهها، و پایبندیاش به آرمانها، او را به یک الگوی زیستپذیر و باورپذیر بدل کرده است. مخاطب در طول مطالعه، آرامآرام به لایههای عمیقتری از شخصیت او وارد میشود؛ از دغدغهاش برای تحقق آرمان جهانی امام خمینی تا انتخاب آگاهانهاش برای ماندن در میدان و نرفتن به زندگی پشتمیزنشینی.
جملهای که نام کتاب از آن گرفته شده، نهتنها یک دیالوگ ساده، که فشردهای از نگاه شهید به دنیا و شهادت است؛ «تو شهید نمیشوی، چون در بند دنیا و زن و بچهای!» این جمله نه تحقیر مخاطب که تلنگری است به همه ما، که آیا راه رسیدن به اوج را میشناسیم و اهلش هستیم یا نه؟ این کتاب برای کسانی است که دنبال الگوی واقعی در زمانه معاصرند؛ جوانان جویای معنای ایثار، دغدغهمندان انقلاب، دوستداران ادبیات مقاومت و هرکس که میخواهد بداند چگونه میتوان از کوچههای تبریز به خط مقدم دمشق رسید.
کتاب تو شهید نمیشوی را به جوانانی که در جستوجوی الگوهای واقعی و امروزی از زندگی مؤمنانه، انقلابی و آرمانخواهانه هستند پیشنهاد میکنیم؛ همچنین برای علاقهمندان به ادبیات مقاومت، مطالعات تاریخ شفاهی و کسانی که میخواهند معنای عمیقتری از ایثار، جهاد و سبک زندگی شهدا را درک کنند، اثری ضروری و اثرگذار است.
((آن روز که با بچههای بسیج محلشان رفتیم پادگان، اسلحه «ام ۱۶» و «کلاشینکف» را تدریس کرد. بعد از کلاس از من پرسید: «تدریسم چطور بود؟» گفتم: «خیلی تپق زدی. روان صحبت نمیکنی.» گفت: «باورت میشود من تا حالا فارسی تدریس نکرده بودم؟ فارسی این چیزهایی که همیشه به عربی میگویم پیدا نمیکردم بگویم.» گفتم: «مگر به عربی تدریس میکنی؟» گفت: «حاج قاسم گفته هر کس مترجم با خودش میبرد سر کلاس، اصلاً کلاس نرود...»))
نظرات