نقد و بررسی کتاب از چیزی نمی ترسیدم

محسن ذوالفقاری
مدت مطالعه ۷ دقیقه
دسته بندی: نقد و بررسی
نقد و بررسی کتاب از چیزی نمی ترسیدم نقد و بررسی کتاب از چیزی نمی ترسیدم

اولین‌های حاج قاسم در «از چیزی نمی‌ترسیدم»!

تقریظ حضرت آقا که در اول کتاب آمده است نشان از شتابزدگی خانواده و عوامل دست‌اندرکار دارد. حتی به ایشان فرصت مطالعه ندادند. در مقدمه دختر حاج قاسم این مورد را اذعان داشتند. یعنی به محض اینکه دست‌خطی از ایشان رسیده است مشعوف شده‌اند و به قول خودشان:

  • متنی بود پر از عطوفت و بزرگواری که چون روح بر کالبدِ این کتاب نشست.

ای کاش صبر می‌کردند و رهبر معظم انقلاب یادداشتی هم بر محتوای کتاب می‌نوشتند. البته که من معتقدم «کتاب خوب» مسیرش را باز می‌کند و نیاز به معرفی این و آن ندارد. کتابی هم که به قلم حاج قاسم باشد قطعا و حتما جزء کتاب‌های خوب که هیچ جزء کتاب‌های فوقِ عالی قرار دارد. اما چه‌کنیم که تقریظ حضرت‌آقا خود باعث برکت است و به قول خانم «زینب سلیمانی» هم‌چون روحی است بر کالبد کتاب.

 ابتدای کتاب شهید به نَسَب‌شناسی و ایل‌وتبار و جد و اجداد و جغرافیایش پرداخته است. معلوم می‌شود حساب‌شده در این زمینه تحقیق کرده است تا به اصل و نسبش پی ببرد و در تاریخ ثبت کند برای نوادگان و نتیجه‌هایش و همه کسانی با او نسبتی دارند.

کتاب از چیزی نمی‌ترسیدم یک نوستالژی‌بازی با عطر و بوی روستاها و روستایی‌های قدیمی با محوریت دوران کودکی فردی به نام قاسم است که با خواندنش دل‌تان برای آن موقع غنج می‌رود. از نان تنوری‌ها بگیرید تا کُلوی‌خرمایی‌ها. از خروس‌کُشی‌ها برای مهمانان ویژه بگیرید تا گوسفندکشی‌های اول پاییز برای روضه امام حسین. از حمام‌های عمومی بگیرید تا کُردی‌خوانی‌های وسط دره! از فلک‌شدن‌ها در مدرسه‌ بگیرید تا کتک‌خوردن‌ها در خانه! همه و همه سراسر زیبایی است که زاویه دید متفاوت حاج قاسم آن را زیباتر جلوه داده است.

دوســت داریـد ایـن کتاب را داشته باشید؟
از چیزی نمی ترسیدم از چیزی نمی ترسیدم
قاسم سلیمانی
%۱۵
۵۱,۰۰۰ تومان

واقعی‌نویسی از امتیازات مهم قلم ایشان است. بدون‌روتوش واقعیات زندگی‌اش را نوشته است. به این یک پاراگراف توجه فرمایید و مابقی‌اش نیز تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل:

  • پدرم به مادرم با صدای بلند گفت: «حق نداری به آدمِ بی‌روزه غذا بدهی.» مادرم گفت: «حسن...» که اصطلاح همیشه‌ی مادرم به پدرم بود «...من نمی‌توانم به مهمان غذا ندهم.» یک بار هم به مادرم توصیه می‌کرد که ما را با آدمِ بی‌نماز شریک نکن. رفتار پدرم و مادرم و توجه آن‌ها به این مسائل، ما را بدون دانستن حقیقت دین و اصول و فروع آن، علاقه‌مند به دین کرده بود.

برادرم حسین، عکس‌های زیادی از بازیکنان و خواننده‌ها در همان سیاهی‌های کاه‌گِلیِ خانه چسبانده بود. پدرم یک روز همه‌ی آن‌ها را پاره کرد. گفت: «این‌ها مقابله قبله، جلوی نمازم هستند.» برادرم ناراحت شد و کتک مفصلی هم خورد!

توصیف‌ها و تصویرسازی‌ها لحظه‌لحظه دوران کودکی و نوجوانی حاج قاسم، آدم را به وجد می‌آورد. با او احساس نزدیکی می‌کند. کسی که از دل روستا درآمده و سری تو سرها شده است. دردکشیده و درمانده نشده. رنج غم پدر و مادرش او را به حرکت درآورده است. برای اولین بار به شهر می‌رود. اصلا این کتاب، کتابِ اولین‌های حاج قاسم است. پشت‌پرده قلم ایشان سخن از اولین‌هاست. اولین باری که مهر مادری را چشید:

  • من چه آرامشی در پشت او داشتم! همان‌جا می‌خوابیدم. به‌نظرم، مادرم هم از حرارتِ من آرامش داشت.

اولین باری که به اجبار پدرش یک گاو شاخ‌زنِ خطرناک را به دِه دیگری برد. اولین باری که سردرد مادرش را دید. قرض و بدهی پدرش را لمس کرد. اولین باری که رنگ شهر نفسش را تنگ کرد. اولین باری که سرکار رفت و اولین حقوقی که کسب کرد. اولین باری که پایش به باشگاه باز شد. اولین باری که اسم خمینی را شنید و عکسش را دید و تا مدت‌ها زیر پیراهنش روی قلبش قرار داد. اولین اقدام عملیاتی‌اش علیه ساواک که این اولین خود سبب‌ساز خیلی از اتفاقات دیگر شد و او را تبدیل کرد سردار قاسم سلیمانی. این اولین اقدامش، اولین سند ظلم‌ستیزی ایشان است. جالب است که در دفاع از دختر جوانی هم هست که سرِ برهنه و موهای کاملا بلندی داشته است. ایده اسم کتاب نیز از همین بخش آمده است.

او علاوه بر این‌ها از اولین‌های دیگر نیز نوشته است: از اولین آشنایی‌اش با رادیو بی‌بی‌سی، از اولین دستگیری‌اش توسط ساواک و کتک‌خوردن‌های مفصلش، از اولین سلاح‌دست‌گرفتنش.

او همه این اولین‌ها را در پسِ قصه و داستان آورده است. طوری که قدم به قدم تو را جلو می‌برد و حظ می‌بری. غلو نکرده است. کم‌گویی نکرده است. هرآنچه بوده، هنرمندانه به رشته تحریر آورده است. رنج‌نامه‌اش نکرده است. رندانه همه را با چاشنی طنز بیان کرده است. طوری که حسِ دلسوزی و یا قهرمان‌سازی‌های بی‌جا را از ما گرفته است. او با به یادگار گذاشتن این اثر ما را خلع سلاح کرده است. او این سیاه‌مشق را با قلمِ دل، نوشته است. سخنی هم که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.

«از چیزی نمی‌ترسیدم» را می‌توانید یک نفس بخوانید و یک عمر درگیرش شوید. کتابی که می‌شود به همه گروه‌های سنی، همه سلایق و علایق بدون هیچ دل‌واپسی و دل‌نگرانی پیشنهاد داد.

شما هم مثل من بعد از اتمام کتاب حتما با ایشان نجوایی می‌کنید. ناله و دردودل من این گونه بود:

  • حاج قاسم جان! کاش وقتت بازتر و سرت خلوت‌تر بود تا بیشتر برایمان می‌نوشتی. از خودت! از زندگی‌ات! از افکارت! از اعتقاداتت! اگر این میشد چه میشد! عالی‌تر از عالی میشد! نور علی نور میشد! هزاران فایده داشت که مصلحت نیست در این مجمل عقده‌گشایی کنم!

اما سخن پایانی با ناشر که گویا سردمدار همه جریانات مکتب حاج قاسم با دختر ایشان است. سخن که چه عرض کنم. پیشنهادی است که اجرایی کردن آن هنوز هم دیر نشده است: در چاپ جدید خوب است قطع آن کوچک‌تر شود. با حذف کردن بخش دوم کتاب که «دست‌نوشت» است این امر به راحتی میسر است. جهت رفع نگرانی در خصوص اطمینان از سندیت کتاب عینِ فصل دوم در سایت بارگزاری شود تا هرکس شک و شبهه‌ای برایش پیش آمد به آن‌جا مراجعه کند. این مهم اجرایی شود هم قیمت کتاب پایین‌تر می‌آید و هم خوش‌دست‌تر و در دسترس‌تر می‌شود.