ماجرای این کتاب عاشورایی با مختار رقم میخورد، شخصیتی که همه جنبههای افکار عقایدش برایمان آشکار نشده اما نقشی که بر عهده گرفتهاست از صفحه تاریخ پاک نشدنی است. او را از زمان انتقام شهدای کربلا میشناسید، مگر نه؟
اما با این کتاب از مسلم ناصری به سالها پیش و پس از آن اقدام بزرگ سفرکنید، پا به پا یای او به شهر مردم هزار فرقه، یعنی کوفه قدم بگذارید و ماجرای سرزمین بلا را مو به مو با قلمی جذاب و داستانی حماسی مرور کنید.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
(( « کینۀ پسر زیاد از علی و پسرانش سبب شده زبانه اش دیدۀ تو را هم زخم زند، این طور نیست؟» و مختار خشم و آرزوی دست یافتنی خود را این گونه فریاد می زند: « به خدا سوگند اگر از این تاریکی بیرون روم آن مرد ناپاک را خواهم کشت.»))
نظرات