«علویه نرگس» یک روایت اجتماعی خانوادگی از لحظههای طاقت فرسای جنگ تحمیلی است؛ خدیجه بازون در این کتاب با خلق شخصیتهایی که روزهای سخت جنگ را چشیدهاند، به خانه مردم خرمشهر قدم میگذارد تا راوی پشت پرده خطوط مقدم باشد، جایی که زنان و دختران بدون سلاح مقابل دشمن ایستادگی کردند و خاکریزی متفاوت از عشق، ایمان و شجاعت را بنا نهادند.
در بخشی از این نوشتار که توسط انتشارات ستاره ها به کتابرسان آمدهاست میخوانیم:
((سکوت و آرامش شب جای خود را به صدای انفجارها و نگرانی و ترس داده بود. صدای رفتوآمد و صحبت همسایهها از توی کوچه شنیده میشد. همه در حال خبر گرفتن و خبر دادن بودند. کشیده شدن دمپاییها و به هم خوردن درها و حرف زدنهایی که گاه بلند و گاه نجواگونه بود، خبر از بیداری خانهها میداد. نگرانی، خواب را از چشمها گرفته بود. این نگرانی نه فقط از صدای درگیری و انفجارها، بلکه تا اندازۀ زیادی، ناشی از بیخبری از اوضاع بود. بچهای یکریز گریه میکرد. صدای اذان بلند شد و سادات برای وضو گرفتن کنار حوض رفتند.))
نظرات