کتاب مرگ در ونیز اثر توماس مان، با ترجمهی درخشان محمود حدادی و از نشر افق، شاهکاری کوتاه اما چندلایه از ادبیات مدرن است که زوال، وسوسه و زیبایی را در قالب داستانی تمثیلی و تأثیرگذار روایت میکند. این نوول جاودانه که در سال ۱۹۱۲ منتشر شد، سرنوشت فردی را به تصویر میکشد که در جستوجوی زیبایی مطلق، گرفتار تباهی و مرگ میشود، اما در لایههای عمیقتر خود، تصویری از جامعهی اروپایی در آستانهی قرن بیستم، با تمامی شکوه و انحطاطش، ارائه میدهد.
داستان در ونیز، شهری که همچون آینهای از دوگانگی شکوه و زوال است، رخ میدهد. گوستاو فون آشنباخ، نویسندهای برجسته و شخصیتی منضبط و عقلگرا، برای یافتن آرامش به این شهر سفر میکند. اما ونیز، که از یک سو نماد زیبایی و هنر است و از سوی دیگر فساد و تباهی، او را به مواجههای اجتنابناپذیر با امیال سرکوبشدهاش میکشاند. آشنباخ در آنجا با تادزیو، پسری نوجوان و زیبا، روبهرو میشود و زیبایی فراتر از انسانی او، نویسنده را اسیر ستایشی وسواسگونه و ویرانگر میکند. این شیفتگی، که در ابتدا تجسم کمال هنری به نظر میرسد، بهتدریج به جنونی تبدیل میشود که مرزهای میان هنر و انحطاط، عقل و شهوت را از میان برمیدارد.
توماس مان، برندهی جایزهی نوبل ادبیات، در این اثر با نثری شاعرانه و روانکاوانه، مفاهیمی چون تقابل عقل و احساس، زیبایی و زوال، و هنر و اخلاق را به چالش میکشد. او از ونیز، با توصیفهایی دقیق و پرجزئیات، شهری میسازد که در آن شکوه هنری و طاعون مرگبار همزمان در همتنیدهاند. مرگ آشنباخ در ساحلی متروک، در حالی که چشم به تادزیو دوخته است، نمادی فراموشنشدنی از تسلیم انسان در برابر وسوسهی زیبایی و نابودی است.
ترجمهی محمود حدادی، با وفاداری به متن اصلی و درکی عمیق از ظرافتهای زبانی و مفهومی توماس مان، این شاهکار ادبی را به اثری روان و درخشان در زبان فارسی بدل کرده است. حدادی با انتخاب دقیق واژگان و توجه به لحن شاعرانهی متن، فضایی آفریده که خواننده را به عمق جهان داستانی مان میکشاند. نشر افق نیز با انتشار این اثر، امکان مواجههی مخاطب فارسیزبان با یکی از مهمترین آثار ادبیات اروپا را فراهم کرده است.
مرگ در ونیز کتابی است برای آنها که میخواهند در آینهی ادبیات، زوایای تاریک روان انسان و هزینهی شیفتگی به زیبایی مطلق را کشف کنند. این اثر، با هر بار خواندن، لایههای تازهای از معنا را آشکار میکند و خواننده را به تأملی عمیق دربارهی مرزهای هنر، اخلاق و انسانیت دعوت میسازد. شاهکاری که همچون ونیز، هم زیباست و هم اندوهبار.
این کتاب را به دوستداران ادبیات کلاسیک، علاقهمندان به فلسفه هنر و کسانی که به دنبال اثری عمیق دربارهی زیبایی، وسوسه و زوال انسان هستند پیشنهاد میکنم. مرگ در ونیز شاهکاری است که روح انسان و پیچیدگیهای اخلاقی و هنری را به چالش میکشد.
در چهارمین هفته ی اقامتش در لیدو گوستاو فون آشنباخ در جهان پیرامون خود به نکته هایی چند نکته هایی همه بیم آور پی برد. نخست آنکه مییافت شمار میهمانان هتل با اوج گیری فصل انگاری بیش از آنکه افزایش کاهش میگیرد خاصه انگاری چشمه ی زبان آلمانی در دوروبرش خشک میشود چندان که در تالار غذا و پای ساحل دیگر جز آواهایی نا آشنا نمی شنید سرانجام یک روز از دهان آرایشگر هتل جایی که تازگی مصاحبتش را بیش از پیش می جست، در گپ و گفت واژه ای را گرفت که به بهت فرویش برد آرایشگر به خانواده ای آلمانی اشاره کرد که انگاری هنوز از گرد راه نرسیده از نو بار بسته و برگشته بود. مردک سپس چاپلوسانه و خودمانی افزود: ولی شما می مانید، حضرت آقا شما از بلا پروایی ندارید.» آشنباخ نگاهش را به او دوخت و با تعجب تکرار کرد: «از بلا؟ و این پرگو یک باره دهان قفل کرد و مشغله نشان داد و پرسش ناشنیده گرفت و چون پافشاری دید بهانه آورد که چیزی نمی داند و هول و دستپاچه به مسائلی دیگر گریز زد.
نظرات