کتاب لبهی بنیاد نوشتهی آیزاک آسیموف با ترجمهی حسین شهرابی و انتشار انتشارات کتابسرای تندیس، جلد چهارم از مجموعهی مشهور و تأثیرگذار «بنیاد» است.
در این جلد، آسیموف بار دیگر ذهن مخاطب را با پرسشهایی بنیادین دربارهی تاریخ، اختیار، و پیشبینی آینده درگیر میکند. داستان در زمانی روایت میشود که «بنیاد اول»، به پشتوانهی نقشهی بلندمدت هری سلدون، بحرانهای عظیم را پشت سر گذاشته و بهظاهر در مسیر تثبیت تمدن بشری حرکت میکند. با این حال، گولان تروایز، عضو شورای بنیاد، نشانههایی از اختلال در نظم پیشبینیشدهی سلدون را احساس میکند.
این تزلزل در اعتماد به نقشهی سلدون، او را وادار میکند که برای یافتن حقیقت، سفری را آغاز کند. سفری که او را بهدنبال یافتن بنیاد دوم میکشاند؛ نهادی مرموز و پنهان که گمان میرود بر روند تاریخ نظارت دارد و از روانشناسانی با تواناییهای ذهنی خارقالعاده تشکیل شده است. در این مسیر، تروایز با سیارهای مواجه میشود که اساساً با همهی جهانهای دیگر تفاوت دارد: گایا؛ سیارهای با ذهن جمعی، جایی که هر موجود زنده و غیرزندهای بخشی از یک آگاهی واحد است.
گایا فقط یک ایستگاه در مسیر جستوجوی تروایز نیست، بلکه تجسمی است از یک ایدهی متعالی: آیا میتوان ارادهی فردی را فدای آگاهی جمعی کرد؟ آیا بشریت نیازمند نظارت و هدایت از سوی موجودی برتر است یا باید سرنوشت خود را آزادانه رقم بزند؟
آسیموف با طرح این پرسشها، خواننده را به تأمل دربارهی ماهیت پیشرفت، مسئولیت تاریخی انسان و نسبت میان علم و اراده وامیدارد. او در این جلد، لحن داستانی خود را بهسمت اندیشهورزی بیشتر سوق داده و مفاهیمی فلسفی را در دل ماجرایی پرتنش جای داده است.
ترجمهی حسین شهرابی نیز توانسته است دقت علمی متن، فضای مفهومی و پیچیدگیهای ذهنی شخصیتها را بهخوبی به زبان فارسی منتقل کند و اثر را برای خوانندهی جدی ادبیات علمیتخیلی قابلفهم و درگیرکننده سازد.
به علاقهمندان داستانهای فلسفیـعلمی، پژوهشگران علوم انسانی با دغدغههای تمدنی، و کسانی که از خواندن روایتهایی دربارهی آیندهی بشریت و اخلاق تاریخی لذت میبرند.
تروایز جواب داد: الان نمی خواهم؛ ممنون ولی از کجا می دانی که ریاضیاتت تو را به بیراهه نبرده باشد؟ مثلاً مطمئنیم که ترمینوس همین پنج قرن قبل بنیانگذاری شده و انسانهای مؤسسش از ترانتور آمدند، هرچند در اصل از ده بیست یا حتا چند صد دنیا آمده بودند ولی شاید یک نفر که از این مسئله بی خبر بوده مثلاً فرض کرده هری سلدون و سالوور هاردین اهل زمین اند؛ هر چند در واقعیت هیچ کدام شان روی ترمینوس به دنیا نیامده بودند. بعد فرض کرده ترانتور در حقیقت اسم زمین است. مسلماً اگر الان دنبال ترانتوری بگردیم که توصیفش مالِ روزگار سلدون باشد - یعنی یک دنیا که کل خشکی هایش با فلز پوشیده شده - نمیشود چنین سیاره ای پیدا کرد؛ پس کل آن داستان را به عنوان اسطوره ی غیر ممکن در نظر میگیریم و کنار می گذاریم.»
پلورات انگار خوشحال شد. دوست عزیزم حرفم را پس میگیرم و دیگر تو را با سربازها و سیاستمدارها مقایسه نمیکنم حس شهودت خارق العاده است. مسلماً من هم باید برای برنامه ام مؤلفه هایی مشابه با مفهوم گروه کنترل تعریف میکردم چند صد قصه ی کذب ساختم؛ همه شان بر اساس نسخه ی تحریف شده از تاریخ حقیقی و اسطوره های تقلیدی از انواعی که گردآوری کرده بودم. بعد سعی کردم بعضی از این جعلیات را وارد مدل سازی کنم. یکی از جعل هایم را هم بر اساس تاریخ اولیه ی ترمینوس ساختم. کامپیوتر همه شان را رد کرد. تک تک شان را طبعاً شاید این مسئله به این معنا باشد که من استعداد قصه گویی ندارم و نمی توانم چیز معقولی درست کنم؛ ولی نهایت تلاشم را کردم. شک ندارم که تمام تلاشت را کردی جانوف حالا بگو مدل سازیات درباره ی زمین چه گفت؟»
نظرات