کتاب صبحانه قهرمانان اثر کورت ونهگات، با ترجمهی روان و دقیق راضیه رحمانی و چاپ نشر ققنوس، تجربهای متفاوت و ساختارشکنانه در دنیای ادبیات پستمدرن است. این اثر که نخستین بار در سال ۱۹۷۳ منتشر شد و بعدها الهامبخش فیلمی در سال ۱۹۹۹ شد، با ترکیبی از طنز سیاه، نقد اجتماعی و نگاهی فلسفی به زندگی، مرز میان واقعیت و خیال را در هم میریزد و خواننده را به سفری ذهنی و تاملبرانگیز میبرد.
داستان حول دو شخصیت محوری شکل میگیرد: دووِین هوور، فروشنده ثروتمند خودرو که به تدریج به جنون کشیده میشود، و کیلگور تراوت، نویسندهای گمنام و عجیب که نوشتههایش نقش کلیدی در این بحران روانی دارند. ونهگات در این روایت، خود را نیز وارد داستان میکند و از دل آن، با مخاطب درباره معنا، آزادی اراده، و نقش نویسنده در آفرینش واقعیت گفتوگو مینماید.
زبان گزنده و طنز تلخ ونهگات، بستری است برای حمله به مصرفگرایی، نژادپرستی، جنگطلبی، و ابتذال در جامعه معاصر آمریکا. او با تکنیکهایی چون پیشگویی پایان داستان، شکستن دیوار چهارم و روایت غیرخطی، اصول سنتی داستاننویسی را به چالش میکشد. شخصیتها در این جهان ادبی همزمان مضحک و تراژیکاند؛ چرا که انسانها در نگاه نویسنده، در نوسان میان بعدی «ماشینی» و «مقدس» قرار دارند، و تنها راه رهایی از ابتذال، درک همین نوار لغزشناپذیر نور درون هر فرد است.
ونهگات که خود از بازماندگان بمباران درسدن در جنگ جهانی دوم است، با نگاهی آغشته به تلخی تجربه و طنز نجاتبخش، اثری آفریده که بهراستی نه فقط یک رمان، بلکه بیانیهای هنری و انسانی است. صبحانه قهرمانان برای مخاطبانی است که ادبیات را ابزاری برای کشف و پرسش میدانند؛ برای کسانی که به جای سرگرمی صرف، به دنبال مواجههای صادقانه و گاه تکاندهنده با واقعیتهای پنهان جهان خود هستند.
این کتاب را به علاقهمندان ادبیات پستمدرن، طنز سیاه و روایتهای ساختارشکن پیشنهاد میکنیم. همچنین برای کسانی که به نقد اجتماعی، فلسفی و نگاه متفاوت به جهان معاصر علاقه دارند، خواندنی و تاملبرانگیز است.
چشم که باز کرد خودش را در زمین هندبالی دید زیر پل کوئینز برو در خیابان پنجاه و نهم کنار رودخانه ایست ریور. شلوار و زیر شلوارش تا روی زانوهایش پایین آمده بود پولش سر جایش نبود و محتویات جعبه ها از جمله کت و شلوار پیراهن نو و کتاب هایش روی زمین پخش و پلا شده بود از گوشش هم خون می چکید.
وقتی داشت شلوارش را بالا میکشید پلیس دستگیرش کرد. تراوت پشت تور هندبال خم شده بود و با حالتی احمقانه سعی در بالا کشیدن شلوار و بستن زیپش داشت که یکدفعه پلیس سر رسید و نور شدید چراغ قوه را انداخت توی چشمش پلیس گمان میکرد تراوت در حال جریحه دار کردن عفت عمومی است. فکر میکرد او پیرمردی الکلی است که خیابان را نجس می کند.
این پیرمرد خیلی هم فقیر نبود یک اسکناس ده دلاری در جیب جلو شلوارش داشت.
در بیمارستان مشخص شد که تراوت آسیب جدی ندیده. بعد، به درخواست پلیس به اداره فرستاده شد برای بازجویی تمام آنچه گفت این بود که شخص پلیدی سوار بر یک الدزموبیل سفید وی را ربوده است پلیس میخواست بداند چند نفر سوار ماشین بوده اند چند سال داشته اند، جنسیت و رنگ پوستشان چه بوده طرز حرف زدنشان چطور بوده.
نظرات