کتاب جان بها اثر سید مصطفی موسوی، روایتی پرهیجان، واقعی و پرکشش از ماجراهای امنیتی ایران است که در دو بستر زمانی و مکانی متفاوت روایت میشود؛ بخشی در دل نبرد با گروهکهای تروریستی داعش در سوریه و بخشی دیگر در میانه آشوبهای خیابانی تهران. نویسنده، با نثری روان و پرتعلیق و با تکیه بر خاطرات و مستندات حقیقی، تصویری زنده و ملموس از رشادتهای سربازان گمنام امام زمان (عج) ترسیم میکند.
در دل این روایتها، عناصر انسانی فراموش نشدهاند؛ مخاطب با شخصیتهایی مواجه میشود که عاشقاند، میترسند، اشک میریزند، میخندند و با تمام وجود میجنگند؛ شخصیتهایی که در تلههای مرگبار دشمن یا خیابانهای پرآشوب، باز هم برای دفاع از وطن و آرمانهایی که به آن ایمان دارند، در میدان باقی میمانند.
«جان بها» تنها یک رمان امنیتی نیست؛ داستانی است سرشار از عشق و خون، اشک و شادی، تعهد و فداکاری. گفتوگوهای اثرگذار و فراموشنشدنی میان شخصیتها، بار عاطفی روایت را افزایش میدهد و پیوند عمیقی با مخاطب برقرار میکند.
این کتاب توسط نشر کتابستان منتشر شده و توانسته با روایتی پرکشش و مستند، تصویری دقیق از میدانهای پنهان امنیتی ارائه دهد؛ میدانی که در آن، قهرمانان واقعی، جان خود را برای امنیت کشور بها میگذارند.
اگر به روایتهای امنیتی، داستانهای واقعی از مأموریتهای خاص، یا بازنمایی حوادث سیاسی-اجتماعی معاصر علاقه دارید، «جان بها» انتخاب مناسبی برای شماست.
بر می گردم سمت همراهانم. انگشت اشاره ام را روی بینی ام می گذارم که یعنی صدایی از کسی بلند نشود!» و بعد اشاره میکنم که با قدم های آهسته همه به سمت همان جایی که نگهبان اشاره کرده، یعنی طبقه اول برویم میدانم همه کنجکاو هستند بدانند چه چیزی دیده ام اما نه کسی در این باره می پرسد و نه در مقابل رفتن به طبقه اول مقاومت میکند همه از پله های سیمانی نیمه کاره به سمت بالا میروند زن موبلوند چراغ گوشی اش را روشن میکند و اول از همه راه می افتد. مثل گربه ای که آهسته و با احتیاط قدم هایش را بر می دارد از پله ها بالا میرود و بقیه هم به دنبالش من هم به عنوان آخرین نفر همین کار را میکنم تا پله های ورودی ساختمان به قدری روشن شود که حد فاصل نفر اول و آخر بتوانند جلوی پایشان را ببینند و زمین نخورند همه جا ساکت است و فقط صدای قدم های ما در راهرو می پیچد.
نظرات