کتاب بالادست نوشته دن هیث، به ما میآموزد که چگونه مشکلات را قبل از رخ دادن حل کنیم. ترجمه این اثر با میثم کاشیپور بوده و نشر این کتاب ارزشمند را انتشارات آریانا قلم انجام داده است.
چند تا مشکل شخصی و اجتماعی را تحمل میکنیم صرفاً به این دلیل که یادمان رفته میتوانیم حلشان کنیم؟
ما معمولاً در چرخه واکنش های منفعلانه گیر میکنیم و درگیر مسائل فوری وفوتی میشویم. اما سروقت اصلاح سیستمهایی نمیرویم که این دردسرها را به بار آوردهاند. یکی از نشانههای واضح کارهای بالادستی این است که تفکر سیستمی بخش مهمی از آن را تشکیل میدهد.
کتاب بالادست به پدیدارشناسی این موضوع می پردازد و راه حل هایی به دست میدهد تا به سرچشمه بروید و مشکلات را از ریشه بخشکانید. در واقع، سفری را برایتان ترسیم میکند که در آن مشکلات را پیش از آنکه رخ دهند حل میکنید دن هیث کتاب را با این پرسش آغاز میکند که چرا به دنبال خشکاندن ریشه مشکلات نمی رویم و هربار واکنشی و منفعلانه با مشکلات روبه رو میشویم. او سه مانع را بر سر راه تفکر بالادستی شناسایی میکند اول ندیدن یا تظاهر به ندیدن مشکل است. در اینجا حتی در صورت اذعان به وجود مشکل بر این باوریم که کاری از دستمان ساخته نیست. دوم اینکه مشکل را میبینیم اما فکر میکنیم ما مسئول حل آن نیستیم سوم اینکه مشکل را میبینیم و میدانیم که مشکل ماست اما آن قدر درگیر روزمرگی ها و مسائل کوچک و بزرگ زندگی هستیم که فرصت نمیکنیم حلش کنیم.
به همه آنان که دغدغههای ذهنی و روزمرگی باعث کلافگی شده و نیاز به حل مشکل سردرگرمیشان هستند.
من لفظ بالادستی را به لفظ های پیشگیرانه یا پیش دستانه ترجیح می دهم زیرا استعاره بالادست و پایین دست رودخانه به نوعی ما را تشویق میکند که زاویه دید خود را در قبال راه حل ها بازتر کنیم و من این مدل نگاه را میپسندم. این فصل با ماجرایی درباره غرق شدن کودکان آغاز شد که دو موقعیت مکانی را پررنگ میکرد: پایین دست و بالادست رودخانه اما در عمل نقاط زیادی روی خط زمانی نامحدود می توانند محل مداخله باشند به بیانی دیگر بالادست مقصد مشخصی نیست؛ بالادست مسیر و جهت حرکت است. کلاسهای شنا بالادست تر از جلیقه های نجات اند و همیشه راهی هست که بازهم بالادست تر رفت البته به قیمت رویارویی با پیچیدگی های بیشتر.
نظرات