کتاب«بالادست» نوشته دن هیث، به ما میآمورد که چگونه مشکلات را قبل از رخ دادن حل کنیم. ترجمه این اثر با میثم کاشیپور بوده است.
چند تا مشکل شخصی و اجتماعی را تحمل میکنیم صرفاً به این دلیل که یادمان رفته میتوانیم حلشان کنیم؟
ما معمولاً در چرخه واکنش های منفعلانه گیر میکنیم و درگیر مسائل فوری وفوتی میشویم. اما سروقت اصلاح سیستمهایی نمیرویم که این دردسرها را به بار آوردهاند. یکی از نشانههای واضح کارهای بالادستی این است که تفکر سیستمی بخش مهمی از آن را تشکیل میدهد.
من لفظ بالادستی را به لفظ های پیشگیرانه یا پیش دستانه ترجیح می دهم زیرا استعاره بالادست و پایین دست رودخانه به نوعی ما را تشویق میکند که زاویه دید خود را در قبال راه حل ها بازتر کنیم و من این مدل نگاه را میپسندم. این فصل با ماجرایی درباره غرق شدن کودکان آغاز شد که دو موقعیت مکانی را پررنگ میکرد: پایین دست و بالادست رودخانه اما در عمل نقاط زیادی روی خط زمانی نامحدود می توانند محل مداخله باشند به بیانی دیگر بالادست مقصد مشخصی نیست؛ بالادست مسیر و جهت حرکت است. کلاسهای شنا بالادست تر از جلیقه های نجات اند و همیشه راهی هست که بازهم بالادست تر رفت البته به قیمت رویارویی با پیچیدگی های بیشتر.
نظرات