کتاب ایزدان هم اثر آیزاک آسیموف، با ترجمهی حسین شهرابی و انتشار از سوی نشر کتابسرای تندیس، یکی از برجستهترین و متفاوتترین آثار نویسندهای است که نامش با علم و تخیل در هم تنیده است. این رمان که بسیاری آن را یکی از سه اثر برتر آسیموف میدانند، داستانی چندلایه و هوشمندانه دربارهی انرژی، ارتباط میان دو جهان و مسئولیت انسانی در برابر علم است.
داستان در سه بخش روایت میشود؛ نخست روی زمین، جایی که دانشمندی با کشف فناوریای به نام «پمپ الکترون» موفق میشود از جهانی موازی، انرژی بیپایان به زمین منتقل کند. این کشف، زمین را نجات میدهد، اما پشت پردهاش حقیقتی هولناک نهفته است. جهان مقابل، با فیزیکی متفاوت، بهمرور دچار ناپایداری میشود و حتی خورشید ما نیز در معرض خطر نابودی قرار میگیرد.
در بخش دوم وارد دنیای پیچیدهی موجوداتی میشویم که نه انساناند و نه آنگونه که ما حیات را میشناسیم؛ موجوداتی سهجنسیتی که با نوری که از ستارهشان میگیرند تغذیه میکنند و بهدنبال بقای گونهی خود، درگیر مداخلهای عظیم در سرنوشت دو جهان شدهاند. یکی از آنها، برخلاف جریان، تصمیم به افشای حقیقت میگیرد.
و سرانجام به ماه میرسیم؛ جایی که انسانی شهودگرا، دور از زمین، نابودی قریبالوقوع خورشید را حس میکند. او به همراه دو شخصیت دیگر – یکی زمینی طردشده و دیگری موجودی یاغی از جهان دیگر – تنها کسانی هستند که حقیقت را میدانند؛ اما چه کسی حاضر است به هشدارهایشان گوش دهد وقتی انرژی ارزان، همه را فریفته کرده است؟
*ایزدان هم* تنها یک داستان علمیتخیلی نیست؛ اثری است دربارهی غرور دانش، فریب ناآگاهی، مسئولیت اخلاقی در برابر علم، و نادیدهگرفتن بهای پنهان پیشرفت. این کتاب هم ذهن را به چالش میکشد و هم تخیل را. اگر به داستانهایی علاقهمندید که از محدودهی زمان و مکان فراتر میروند و سؤالاتی عمیق دربارهی هستی مطرح میکنند، این اثر بیتردید انتخابی شایسته است.
کتاب ایزدان هم را به علاقهمندان داستانهای علمیتخیلی اندیشهبرانگیز پیشنهاد میکنیم؛ مخصوصاً کسانی که به موضوعات مربوط به جهانهای موازی، پیامدهای پیشرفت علمی و چالشهای اخلاقی آن علاقه دارند. مخاطبانی که از ترکیب علم، فلسفه و روایتهای چندلایه لذت میبرند، از این اثر عمیق آسیموف شگفتزده خواهند شد. این کتاب برای کسانی است که دوست دارند در مرز علم و تخیل سفر کنند و در عین حال درگیر پرسشهای بنیادین بشوند.
دوآ مشکلی نداشت که بقیه را ترک کند. البته همیشه توقع داشت دردسر برایش پیش بیاید ولی خوب به نحوی هم هرگز پیش نیامده بود. دست کم دردسر واقعی پیش نیامده بود.
ولی اصلاً چرا باید پیش می آمد؟ اودین با همان مردانگی و غرور همیشگی اش اعتراض کرد سر جات بمون دیگه مگه نمیدونی تریت رو اذیت می کنی؟» هرگز از آزردگی خودش حرفی نمیزد؛ خردورزها سر مسایل جزئی اذیت نمی شدند. اما کماکان به همان شکلی دوروبر تریت می پلکید و مراقبش می بود که تریت از بچه ها مراقبت میکرد.
اما از طرفی اگر هم زیاد پافشاری میکرد اودین بالاخره کنار می آمد؛ می گذاشت دو آکار خودش را بکند و حتی گاهی پیش تریت طرفش را میگرفت.
نظرات