سعید تشکری در این رمان دوجلدی به سراغ روایت خاطرات پزشکی مسیحی رفتهاست که در روزهای حکومت هارونالرشید زندگی میکرد.
ماجرای جلد اول از روزی شروع شد که هارون، زکریای رومی را از دیر انطاکیه، در زادگاه طبیب، یعنی دیار هالینوبلس(حرّان)، به قصر خود فرامیخواند.
درکتاب دوم اما شاهد جستجوی طبیب در پی امام رئوف خواهیم بود و ماجرا را از آشنایی دلنشین او با علیبن موسیالرضا (ع) دنبال میکنیم.
چنانکه در بخشی از آن میخوانید:
((دل، تنها آن تکهگوشت نیست که در سینه میتپد. دل راه میرود، پرواز میکند، اوج میگیرد، بلا میکشد و خود را به معشوق میرسد، اگر واقعاً دل باشد))
نظرات