کتاب «یاس کبود» نوشته نویسنده باسابقه و پرکاری است که در آخرین اثر خود به سراغ یک موضوع مهم و حساس رفته است. این اثر یک رمان در دل تاریخ معاصر ایران است که تلاش کرده حوادث آغازین قرن چهاردهم را در دل داستانی عاشقانه روایت کند. در آخرین سالهای حکومت قاجاری و هنگامی که رضاخان با کودتای مشروطه خواهان خود را به منصب نخست وزیری رسانده بود ما با جوانی به نام آسیدمرتضی همراه میشویم تا آن روزها را با او تجربه کنیم. آسیدمرتضی در روز میرزابنویس سرهنگ نظیمه و در شبها طلبهای است که با عالمی مهم درارتباط است. از او درس و معرفت میآموزد و درکنارش اطلاعات و اخباری که از روابط سیاسیون کشور مطلع شده را به ایشان میرساند. با اینکه اکثر مردم از نیات و اهداف شوم رضاخان برای براندازی و مخالفت با دین اطلاعی ندارند اما آسیدمرتضی متوجه دسیسه های او که پشت برخی اعمال دیگر پنهان شده میشود. اما اصل ماجرا عشق و علاقهای است که آسیدمرتضی جوان نسبت به معطر دختر زیباروی و متجدد سرهنگ پیدا میکند و حال در یک دوراهی میان مبارزه سیاسی و عشق قرار گرفته که هرکدام او را با قدرت به سوی خود میکشند. این داستان ماجرای انتخاب سیدمرتضی در آن سالهای پرالتهاب کشور است. راضیه تجار با قلمی پخته و تصویرسازی هنرمندانه توانسته به خوبی یک رمان تاریخی جذاب و پرجزئیات بنگارد و دوباره نام خود را در سطح اول ادبی کشور جلوهگر نماید.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
آسید مرتضی در اتاق مهمان پذیر را باز کرد. نورشاد سر خم کرد و از میان دو لنگه در با شیشههای رنگی و طاقی کمانی گذشت. اتاق گرمای مطبوعی داشت. ربع ساعتی پیش آسید مرتضی بخاری را راه انداخته بود و با هرهر آن حالا نفس سرما شکسته بود. قهوه جوش روی بخاری قل قل میکرد. عطر قهوه در فضا م چرخید و خواب از سر میپراند. نورشاد روی مبل راحتی نشست. آسید مرتضی ظرفهای کریستال سوهان عسلی و نان برنجی و نقل بیدمشک را روی میز جلوی او چید. در حال برگشت بود که نگاهش به قاب عکس معطر خانم افتاد قاب روی میز بود اما نه در پناه شاخههای گل. خون به مغزش دوید و پنجه ها را مشت کرد. سرهنگ به اتاق آمد. نگاه به او کرد آسید مرتضی فقط خشمگین نبود غمگین هم بود.
نظرات