کتاب «گزیده آثار خواجه عبدالله انصاری» گلچینی از مناجاتها و ادعیۀ این عارف و ادیب قرن چهارم شمسی است که در خلق نثر مسجّع (متن مقفّی) و متون عارفانه یگانه بود. این کتاب مجموعهایست از آثار منثور و منظوم (متن و شعر) این عالم اسلامی که در طول زندگی خود پای درس اساتید خوشنام بسیاری نشست و از محضر عالمان برجستهای، مرام و مسلک صوفی را آموخت. این تحصیل پربار در ترکیب با طبع خاص و استعداد فوقالعادۀ خواجه که از کودکی او را با شعر و ادبیات همنشین کرده بود، در آینده تبدیل شد به مناجاتهایی به درگاه حق که حالا پس از هزار سال، همچنان در زبان و کردار ما ایرانیان جاریست.
گزیده آثار پیر هرات ابتدا با مقدمهای از «سعید یوسفنیا» آغاز میشود که معرفی کوتاهی از زندگی، شخصیت و آثار او را ارائه میکند و در بخش دوم، بهترین دستنوشتههای این شاعر ایرانی (متولد در غرب افغانستان کنونی) را میخوانیم. این کتاب آثار درخشانی از کتابهای «رسالۀ الهینامه، رسالۀ محبّتنامه، رسالۀ فواید، رسالۀ مقولات، رسالۀ دل و جان، رسالۀ قلندرنامه، تفسیر کشفالاسرار، رسالۀ ذکر، تذکرۀ طبقاتالصّوفیه و رسالۀ صدمیدان (آزادالمسافرین)» را برای خوانندگان گردآوری کرده و با توضیحات کامل، فهم و درک این متون و اشعار را برای شما آسانتر کرده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«وای بر کسانی که روز سرمست سُرورند و صبح در خواب غرورند و نمیدانند که فردا از اصحابالقبورند.
*
عمری به غم دنییِ دون میگذرد
هر لحظه ز دیده اشک خون میگذرد
شب خفته و روز مست و هر صبح، خمار
اوقات عزیز بین که چون میگذرد
*
الهی اگر نظر فاسقان بر زر و سیم است و نظر صادقان بر خوف و بیم است، اما نظر عبدالله بیچاره بر نوزده حرف بسم الله الرحمن الرحیم است.
*
ای ز سرّ راه تو هرگز کسی آگاه نی
وی بجز غم، سالکِ راه تو را همراه نی
ای صفات تو بجز پاکیّ و جز پاکیزه نی
وی تو را هیچ آفریده، همسر و همتاه نی
هر که شاهنشاهتر، در پیش حکمت بندهتر
حکم تو مقهور سلطان و وزیر و شاه نی
هر که اندر راه تو آهی برآرد در دو کون
شاه گردد گرچه او را قدرت یک کاه نی
راحت عشّاق تو جز بای بسمالله نیست
مونس مشتاق تو جز قاف قالالله نی
*
کسی را که حقتعالی توفیق نداد و ننمود طریق سَداد، با دعوت انبیا و راه نمودن اولیا آهنی بود در کورهْ بیتاب، و دانهای بود در شوره بیآبْ؛ از خشم و رضا چه سود ای زُهّاد؟
*
هر تنی را رنگ و بویی داده سلطان ازل
هر سری را سرنوشتی کرده دیوان ازل
هر وجودی در حقیقت مظهر سرّی شده
تا شود پیدا ز سرّش علم پنهان ازل
اختیار ما چه سنجد پیش تقدیر اله
جمله را چون گوی گردان کرده چوگان ازل
هرچه کاری در بهاران، تیرماه آن بدروی
تا چه تخم انداخت اوّل، دست دهقان ازل
آنچه باری خواست، شد پس ما به حیرت میزنیم
مشت جدّ و جهد را بر روی سندان ازل
تا ابد سیری نبیند، دائماً جایع بود
آن دل و جانی که جامع ماند در خوان ازل
غیر تسلیم ازل، انصاریا! تعلیم نیست
عقل عاجز را که خواند مرد میدان ازل؟»
نظرات