کتاب «پسری که دور دنیا را رکاب زد – سفر به آفریقا» نام قسمت اول مجموعه داستانی است که برای دستۀ خاصی از نوجوانان نوشته شده؛ آنهایی که از همان بچگی آرزوهای متفاوتی در سرشان داشتهاند و برایشان چیزهایی هیجانانگیز بود که به نظر بچههای دیگر غیرممکن و مسخره میآمد! داستان این کتاب هم دربارۀ چنین شخصیتی است؛ «تام» یک پسر نوجوان بینهایت خیالپرداز است که در وسط کلاس غرق رؤیاهایش میشود و خودش را بین جنگلهای استوایی و قبیلههای آفریقایی میبیند! اما طولی نمیکشد که اتفاقات دست به دست هم میدهند و این رؤیاها به حقیقت میپیوندد. داستان این کتاب به شکل جذابی ساده و واقعی به نظر میرسد و دلیل آن هم این است که نویسندۀ آن «الستر هامفریز» درواقع درحال روایت کردن شخصیت و تجربیات خودش است! او در 9 سالگی جهانگردی را با یک سفر 30 کیلومتری به سه قلۀ مشهور انگلستان شروع کرد و تا 25 سالگی آنقدر آماده بود که تصمیم گرفت گردش به دور دنیا را آغاز کند. به همین دلیل است که اتفاقات این کتاب قابل باور است و داستان آن در تمام دنیا طرفداران بسیاری پیدا کرده است. ماجراهای تام از نوشتن لیست جاهای دیدنی موردعلاقهاش شروع میشود و خیلی زود دوچرخهاش را برمیدارد و نقشهاش را عملی میکند. قصه رفتن او به سفر آفریقا از انگلستان، دیدن زندگی قبیلهای و بدوی انسانها، تماشای حیواناتی مثل میمونها و شیرها و فیلها، جاذبههایی مثل اهرام مصر و مومیاییها و... همه و همه فراز و نشیبهای زیادی دارد که هرکدام میتوانند به سختی رد شدن از یک صحرای بیآب و علف باشد، اما تام هدفش را میشناسد و میخواهد بداند بعد از آفریقا، چه سرزمینهای دیگری در انتظار یک گردشگر خواهند بود.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«تام توی کشور مصر در امتداد رود نیل بلندترین رود دنیا رکاب میزد. او از عرض کم رود نیل در تعجب بود. به کشاورزهایی که زمینهای کوچکشان را شخم میزدند نگاه میکرد. گاوآهن بزرگ چوبی آنها به پشت یک گاو بزرگ با شاخهای تیز و خمیده بسته شده بود. زمینهای اطراف نیل بسیار حاصلخیز هستند چون هر سال با طغیان رودخانه لایهای از گل و لای مفید روی زمینهای کشاورزی مینشیند. رود نیل حدود ۶۴۰۰ کیلومتر طول دارد یعنی چهار برابر بیشتر از طول کشور انگلستان! هیچ کسی فکر نمیکرد پسرک بتواند از عهدهاش بربیاید. تام یاد مدرسهاش افتاد؛ آنجا هم همه بهش گوشزد کرده بودند که سفر به آفریقا با دوچرخه غیرممکن است، اما حالا او توی آفریقا بود. صحیح و سالم. تنها راهی که برای عبور از صحرای سودان داشت امتحان کردن بود. میدانست ممکن است موفق نشود و جا بزند اما بهتر بود هر کاری از دستش بر میآید انجام بدهد، حتی اگر قرار بود شکست بخورد. تلاش کردن بهتر از هیچکاری نکردن بود پس با دقت خودش را برای بیابان آماده کرد. توی دفتر خاطراتش فهرست کارهایی را که باید برای عبور بیخطر از بیابان داغ انجام میداد نوشت. آمادۀ سفر بود.»
نظرات