از قدیم الایام فداکاران و جان نثاران یک ملت محبوب تمام اعصار قرار میگیرند. چه بسیاری از مردمان این سرزمین که نام فرزندان خود را از روی قهرمانان و اسطورههای واقعی و افسانهای گذاشتند که جان خود را در راه این وطن فدا کردند. جایگاه قلبی و ارادت ویژهای که مردم به قهرمانان خود دارند صحنههای ویژه ای را خلق میکند. یک نمونه از این سربازان وطن که از تمام وجود خود برای امنیت و آرامش این سرزمین گذشت حاج قاسم سلیمانی است.
بعد از شهادت سردار تازه مشخص شد که مردم ایران چه عشق و علاقه ای نسبت به ایشان داشتهاند و متوجه هستند کسی که خالصانه برای آنها خدمت میکند جایگاه ویژهای در نظر آنها دارد. یکی از نمونههای ارادت قلبی و محبتی که مردم نثار این سرباز وطن کردند وقتی بود که آمار نام قاسم بعد از شهادت ایشان به طور عجیبی بالا رفت و نشان داد مردم دوست دارند فرزندانشان در راه و مسلک این بزرگمرد قدم بگذارد. کتاب «پسرم قاسم» سرگذشت دلدادگی مردمی است که به طریقی خود را مدیون این سردار میدانستند و میخواستند با نامگذاری فرزندانشان به یاد او به نحوی ادای دین به ایشان بکنند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
برادر من در سوریه اسیر شده بود. شش ماه در اسارت داعش بود. وقتی آزاد شد میگفت، سردار سلیمانی برای آزادیشان خیلی تلاش کرده شب و روز در فکر آزاد کردنشان بوده. از همین جا ارادت و ایمانمان نسبت به سردار سلیمانی شکل گرفت. زمانی که برادرم اسیر بود، خوراکمان گریه و توسل بود. من میرفتم پشت بام و زیارت عاشورا میخواندم و برای آزادی برادرم و بقیه اسیران توسل و گریه داشتم، چون پدرم را هم در سیزده سالگی از دست داده بودم، به برادرم خیلی وابستهام. شبی بالای پشت بام بودم. ماه شب چهارده کامل بود. من هم زیارت عاشورا میخواندم و برای آزادی برادرم دعا میکردم. وقتی از پلههای پشت بام پایین آمدم، خواهرم زنگ زد و گفت:« خبر خوش! داداش آزاد شده، الان سوار هواپیما هستند به سمت ایران. دعا کن سالم به ایران برسند.»
نظرات