کتاب «پزشک پرواز» خاطرات دکتر محمدتقی خرسندی آشتیانی است که توسط فاطمه دهقان نیری نوشته شده است. او متخصص گوش، حلق و بینی بود که در سالهای آغازین انقلاب به جبهههای جنگ شتافت و در آن دوران به رزمندگان و مجروحانی بسیاری خدمت کرد. او که در سالهای پیش از انقلاب در یک خانواده مذهبی رشد یافته بود در جستجوی آرزوی دوران کودکی درس خواند و وارد دانشگاه پزشکی شد. او در تمام دوران تحصیل نسبت به اوضاع سیاسی کشور حساس بود و پس از انقلاب نیز به شکل داوطلبانه به جبهه جنگ شتافت. او در این سالها از نزدیک شاهد رشادت و ایثارگری رزمندگان ایرانی بود که از عزیزترین سرمایه خود یعنی جان میگذشتند و حتی در پشت جبهه زمانی که در سختترین شرایط مجروحیت قرار داشتند باز هم دست از فداکاری برنمیداشتند و تلاش داشتند یاران را بر خود مقدم بدارند. اینهای صحنههایی بودند که استاد آشتیانی به کرات در جنگ مشاهده نمودند و به پایمردی و تقوای رزمندگان ایمان آورد. این خاطرات مشتمل بر برخی خاطرات پس از جنگ دکتر نیز هست و نشان میدهد ایشان در تمام عمر خود روحیه انقلابی و جهادی خود را حفظ نمودند و همواره خدمت به مردم و ایران را بر تمامی خواستههای شخصی مقدم داشته است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
یک بار یکی از آشنایان رزمندهای را معرفی کرد. گفت مشکل گوش دارد. دکترش گفته بود باید عمل بشود. شنیده بود که بیمارستان ما بهتر است. می گفت بیاید او را معاینه کنم. گفتم: «بگو بیاید.» ایشان آمد. تشخیص درست داده بودند کلستاتوم داشت. گفتم: «آقا، شما کلستاتوم داری و نوبت هم نداری؛ ولی چندین بار جبهه بودهای و رزمنده هستی میتوانیم بخوابانیمات.» برایش نوبت زدیم که دو سه روز دیگر بیاید و عمل کند. رفت؛ اما فردایش برگشت و گفت:« آقای دکتر نوبت را بدهید به یک نفر دیگر.» گفتم: «چرا؟» گفت:«من دارم میروم جبهه معلوم هم نیست برگردم.» گفتم:« عمل کن؛ بعد برو.» گفت: «نه؛ شما به جای من یک نفر دیگر را که نمیخواهد برود جبهه، عمل کنید. شاید او توی جامعه کاری بکند. من اگر بروم و شهید بشوم، زحمت شما هم به هدر میرود میروم؛ اگر برگشتم میآیم درمان میکنم. با حالتی احساسی هم این حرف را زد که اشکام را درآورد. کارت نوبت عملاش را هم به من داد و رفت. چند روز بعد آشنایی که او را معرفی کرده بود، تماس گرفت و گفت که آن بیمار شهید شد.
نظرات