کتاب «نوشابه زرد» سفرنامه منصور ضابطیان از سفر به کشور کانادا است. نویسنده در مقدمه این کتاب مینویسد که اولین مواجهه بسیاری از مردم ایران با کشور پهناور کانادا از طریق محصولی به نام کانادا درای بود. نوشابهای که در حمامهای قدیمی سرو میشد و خاطره شیرین برای نسل دهه چهل و پنجاه باقی گذاشته است. از اوایل دهه هفتاد شمسی این کشور به شیوهای دیگر برای مردم ایران به نامی آشنا بدل گشت. کانادا به مقصدی برای مهاجرت بسیاری از جوانان تبدیل شد و فرصتهای شغلی و تحصیلی فراوان در این کشور سبب شد تا افراد فراوانی به این سرزمین بروند. در تابستان و پاییز 1401 منصور ضابطیان که به کشورهای فراوانی سفر کرده تصمیم میگیرد به این سرزمین برود تا این منطقه سرد و پهناور را بهتر بشناسد. رستورانهای بیکیفیت، قوانین عجیب و تنوع نژادی و ملیتی این کشور از جذابترین بخشهای این سفرنامه است که شما را بیش از پیش با واقعیتهای کانادا آشنا میسازد و با تصاویر زیبایی که ضمیمه شده شما را با طبیعت و شهرسازی این کشور بکر آشنا سازد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
کاناداییها آدمهای «نایسی» هستند؛ به تو لبخند میزنند احترام میگذارند ولی اهل سرویس دادن نیستند. درست برخلاف ما ایرانیها ما «کایند» هستیم. ممکن است به هم لبخند نزنیم حتی ممکن است لبخند یک غریبه را با یک نگاه آزاردهنده جواب بدهیم اما سر موقع از خیلی چیزها کوتاه میآییم. غیر ممکن است که در ایران کسی محاسبه این رقمهای اندک را در حسابها بکند و تازه اگر ببیند نیاز داری شاید بیشتر هم کوتاه بیاید. اینکه کدامش بهتر است پرسشیست که مدام به آن فکر میکنم.
در هیچ شهری در دنیا به اندازه تورنتو ایرانی مهاجر ندیدهام. ایرانیانی که عمدتاً جوانان با استعداد و باهوشی هستند که با سرمایه ملی درس خواندهاند. دانشگاه رفتهاند قد کشیدهاند و حالا شور جوانی و اشتیاق قد کشیدن و دیده شدن را گذاشتهاند توی سینیای که پر است از استعداد و دودستی تقدیم کاناداییها کردهاند. خردهای هم بر آنها نیست. آدمی تا جایی تاب مقاومت دارد. اصلاً گاهی وقتها رفتن به خاطر این نیست که کسی به تو بگوید: «برو» اما وقتی کسی هست که با لبخند و با آغوشی به اندازهی تو میگوید: «بیا» آدم پایش سست میشود. غم غربت را میخرد و میرود.
نظرات