کودک پنجسالهای که در واقعه کربلا حضور داشت، شهادت عزیزان را از نزدیک تجربه کرد و به اسارت گرفته شد، به پدرش ظلم شد و حقّ الهی حکومت از خاندانش گرفته شد، شخصیت اوّل این رمان است. امام محمد باقر (ع) شکافنده علوم بود و زمانه او را به سختترین امتحانها دچار کرد. آزمون الهی ایشان ایستادگی در برابر جهل و افتخار به جهل در دورهای بود که قدرت به دست پلیدترین انسانها افتاده بود؛ پس سلاح این مبارزه نه با تیغ و شمشیر، که با علم و هنر ایشان تیز میشد.
کتاب «مردی که همهچیز میدانست» اوّلین رمان دربارۀ این امام بزرگوار است که بر اساس اسناد تاریخی نگاشته شده و ماجراهای حقیقی زندگی پربرکت حضرت را روایت میکند. در دورهای که غاصبان، حکومت اهل بیت را دزدیدهاند، جادو نیز رونق گرفته و یکی از شخصیتهای کتاب زنی جادوگر است که به واسطۀ ارتباط با یک زن یهودی، قصد سرگرم کردن مردم و دور کردن آنها از حقیقت را دارد. در طول حیات این امام معصوم ده تن از پادشاهان ظالم بنی امیه به حکومت رسیدند و با سوءاستفاده از نادانی مردم، دین رسول اکرم را به هفتاد و دو فرقۀ ظالّه تجزیه کردند. «مریم بصیری» نویسنده پرکار که بیش از ۶۰ عنوان کتاب در کارنامه خود دارد، در نگارش این اثر خود از منابع تاریخی معتبری مانند منتهیالآمال، تاریخ طبری و مکارمالاخلاق بهره گرفته است. داستان این کتاب با قلمی شیوا، ریتمی گیرا و داستانی زیبا به روایت فضایل و کرامات امام پنجم شیعیان میپردازد و سرنوشت حاکمان ظالم را در برابر آگاهی و علم برتر این حضرت به تصویر میکشد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«از زمان نماز عشا گذشته بود و چراغهای خانه یکبهیک خاموش میشدند. جعفر مثل هرشب رختخواب پدرش را در اتاق خودش پهن کرده بود. دیروقت بود اما امام در زمان همیشگی به خانه بازنگشته بود. بیم آن داشت مبادا دشمنان و جاسوسان گزندی به او برسانند. دیده بود غُلوگویان همهجا در پی پدرش هستند. گاه بر گردش جمع میشدند و درخواست معجزه میکردند. گاه او را لعن و عموزادگانش را مدح میکردند. امفروه یک سوی ایوان چشمبهراه ایستاده و فاطمه در سوی دیگر ایوان نشسته بود و به شوهرش مینگریست و به چشمهای درشت و ابروان کشیدهاش. افلح که در را باز کرد، جعفر با چراغی از خانه بیرون رفت. کسی در کوچه نبود و کنار مسجدالنّبی چند رهگذر با شرطه مسجد سخن میگفتند. امام تک و تنها کنار مقبره پیامبر سر به سجده گذاشته و با گریه و زاری زمزمه میکرد: «خداوند! اعمال نیک من ناچیز است. خودت اعمال من را فزونی بده. من را در قیامت از عذاب دردناک خویش مصون دار و مورد عفو و بخشش خود قرار بده، زیرا تنها توبهپذیر بخشنده و مهربان تویی.» امام سر از سجده که برداشت، جعفر دید سجدهگاه پدرش از اشک چشمهایش تر شده است.
- هیچ قطرهای در نزد خداوند دوستداشتنیتر و محبوبتر از قطره اشکهایی که در تاریکی شب از خوف خدا ریخته میشود نیست. کبر به منزله مرکبی است که سوار خود را به سوی آتش میبرد!»
نظرات