از تاثیرات بسیار شگرف انقلاب اسلامی نسل جوانی بود که در به ثمر رسیدن آن و بالیدنش صاحب نقش بودند. بسیاری از رزمندگان دفاع مقدس و کسانی که در عرصه های مختلف تلاش داشتند این کشور را پیش ببرند جوانانی بودند که بسیار زودتر از همسالان خود به بلوغ فکری و ایمانی رسیدند. چه بسیار نوجوانانی که به مدد دم مسیحایی امام یک شب ره صد ساله را رفتند و حتی به الگوی بزرگان و پیشینیان خود تبدیل گشتند.
زینب کمایی دختر چهارده سالهای است که در تلاش برای اسلام و انقلاب میتواند الگوی تمام اقشار و افراد قرار گیرد. او فرزند ششم از یک خانواده پرجمعیت آبادانی است. پدر او در شرکت نفت مشغول به کار است. با شروع جنگ تحمیلی خانواده کمایی همچون بسیاری خانواده به ناچار مجبور به مهاجرت میشوند. زینب با وجود سن کم در کنار دیگر دختران آبادانی به امداد و پرستاری از مجروحان جنگ میپردازد. پس از مهاجرت خانواده به شاهین شهر، این دختر نوجوان احساس میکند در این شهر که فضای مذهبی و انقلابی آن ضعیف است به کار و فعالیت فرهنگی نیاز دارد. او در مدرسه، بسیج و نماز جمعه مشغول به فعالیت میشود. مرور دستنوشتهها و خاطرات این بانوی جوان از زبان دوستانش نشان میدهد که او گام نخست در زمینه رشد فرهنگی و معنوی دیگران را در خودسازی خود میدانسته است. نمونه بارز حلول روح ایمان در وجود این بانوی بزرگوار را میتوان در تغییر نام او دید. او که شیفته شخصیتهای بزرگ دین است و خود را پیرو راه آنان میداند تصمیم میگیرد نام خود را از میترا به زینب تغییر دهد تا زینب وار به ترویج مکتب حسینی بپردازد. سرانجام زینب کمایی بسیار زود جواب نیایشها و مجاهدتهای خود را میگیرد و به مقام شهادت میرسد. این بانوی جوان در هنگام بازگشت از نماز جماعت به دست منافقان کوردل مظلومانه شهید میشود. در این خلاصه کتاب تلاش داشتیم نشان دهیم یک نوجوان دختر اگر هدف خود را امر والایی قرار دهد و در راه آن بیچشم داشت بکوشد مسبب چنان تغییرات بزرگی خواهد بود که هدف بزرگترین دشمنان این خاک و دین قرار میگیرد.
در ادامه برشی از کتاب «من میترا نیستم» را میخوانید:
وقتی در گلزار شهدا شروع به دفن شهدا کردند، با تعجب متوجه شدم که قبر زینب زیر یک درخت کاج روبه روی قبر حمید یوسفیان است تازه فهمیدم که تعبیر خواب مادر حمید چه بود؛ آشنایی که صندوق صندوق میوه می آورد؛ آن آشنا زینب بود. مادرم که درخت کاج را دید به سینه اش کوفت و گفت: «کبری به خدا چند بار خواب دیدم که زینب دستم رو میگیره و زیر درخت کاج میبره.» یک میوه کاج برداشتم. باید این میوه را کنار هفت میوه ای که زینب جمع کرده بود میگذاشتم تا کامل شود. کسانی که برای تشییع آمده بودند، دور قبر زینب می آمدند و سؤال می کردند این دختر کجا شهید شده؟ تو عملیات فتح المبین بوده؟ من هم با سربلندی جواب میدادم به دست منافقین شهید شده...
کتاب من میترا نیستم دارای پویش کتابخوانی است که از ۱۷ بهمن ماه آغاز شده است و تا ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ ادامه دارد؛ جوایز این دوره از مسابقه شامل ۵ کمک هزینه سفر به کربلا به ارزش ۳۰ میلیون ریال است.
برای شرکت در این پویش کافی است کتاب را تهیه کنید و به سوالات مسابقه که در برگ آخر کتاب آمده است پاسخ داده شود و طبق شیوه نامهای که همان صفحه درج شده است در مسابقه شرکت کنید.
کتاب خاتون و قوماندان نیز شامل مسابقه کتابخوانی با ۲۰۰ میلیون ریال جایزه است که تا آخر خرداد ماه برای شرکت در این مسابقه فرصت باقیست.
به همراه این کتاب یک بسته نمک متبرک آستان قدس رضوی به صورت هدیه(رایگان) برای شما ارسال میشود.
دیدگاه خوانندگان
دیدگاه شما چیست ؟