مجموعه کاشوب (پنج جلدی)
۲
۰
نام اثر :

مجموعه کاشوب (پنج جلدی)

نویسنده :
ناشر :
رده سنی/مخاطب :
عمومی
قالب کتاب :
داستان
وزن :
۱۲۶۶ گرم
تعداد صفحه :
۱۱۱۸ صفحه
نوع جلد :
شومیز
به زودی موجود می شود

معرفی کتاب

مجموعه کآشوب محل تلاقی سنت‌های عزاداری هزارساله ایرانیان و یک فرم ادبی مدرن است. نشر اطراف که با هدف تولید آثاری در سبک روایت و ناداستان بنا شده یکی از برنامه‌های هرساله خود را تولید یک مجلد تازه از مجموعه کآشوب می‌داند. در سردر این مجموعه عبارتی تکرار شده که هدف از انتشار این کتاب‌ها را بیان می‌کند:« چند روایت از روضه‌هایی که زندگی می‌کنیم» کآشوب آمده تا تصاویر شخصی‌تری از روضه اباعبدالله الحسین به نمایش گذارد. آن مستمعی که همیشه در تاریکی نشسته و اشک ریخته، خادمی که شبانه روز در آشپزخانه هیات کار کرده و کودکی که در میان تعزیه‌های حسینی رشد پیدا کرده حالا این فرصت را دارد تا قلم به دست بگیرد و از زاویه دید خود به روایت این شور جهانی بپردازد. این روایت‌های اول شخص سبب می‌شود تا خواننده احساس هم‌ذات پنداری بیشتری با عزاداران پیدا کند و از خلال این عواطف انسانی فهم عمیق‌تری نسبت به عزای حسینی را کشف نماید. نویسندگان نام آشنا و مردمان عادی در کنار یکدیگر جمع شده‌اند تا از وادی‌ای بگویند که تمام محبان اهل بیت در آن عرصه برابر هستند که در واقع همان نوکری حسین فاطمه (علیهماالسلام) است. از سال 1396 تا به امروز پنج جلد از این مجموعه از زیر چاپ خارج شده که دبیر سه جلد اول خانم نفیسه مرشدزاده هستند. ایشان مدیر انتشارات اطراف هستند و سال‌ها در حوزه روایت نویسی فعالیت کرده‌اند. این تجربه کاری سبب شده تا روایت‌ها را با دقت و حساسیت بیشتری برگزینند و این مجموعه جذاب و خواندنی را در بالاترین سطح کیفی تولید نمایند. نام هر جلد از این کتب از دل شعری کهن درآمده که در وصف این مصیبت بزرگ سروده شده است. عناوین این مجموعه به ترتیب عبارت اند از: کآشوب، رستخیز، زان تشنگان، رهیده، مهمان‌گاه.

در ادامه برشی از کتاب کآشوب این مجموعه را می‌خوانید:

عمو آن روز رفت و بخشی از زندگی ما را با خودش برد. اولش همه گفتند این بار هم مثل دفعه‌های قبل یکی دو ماه دیگر سر و کله‌اش پیدا می‌شود. یکی دو ماه شد پنج شش ماه عمو نیامد. همه افتادند به تلاش و تقلا همه جا پر بود از «کربلای پنج» و «شلمچه». نام‌هایی که نمی دانستم یعنی چه. گفته بودند دیدیم تیر خورد به پهلویش ولی ندیدیم شهید شود. تیر به پهلو آدم رو شهید می‌کنه؟ این شده بود سوال اساسی زندگی‌ام. آی تویی که میگی دیدی تیر خورده نمی‌شد دستش رو بگیری با خودت بیاریش خودم توی دل خودم جواب می‌دادم «نمی شده لابد» دوباره می‌گفتم:«می‌شده اگه میخواستند» یکی از آینه بین‌ها گفته بود بر می‌گرده. امیدی را که توی این کلمه بود دوست داشتم. یکی دیگرشان گفته بود:«دارم می‌بینم که تیر خورده افتاده بعد اونجا رو زدند و تل خاک ریخته روش مونده زیر خاک‌ها. به این جای قصه که می‌رسیدیم میرفتم روی خاک‌ها دنبال جمله‌اش می‌گشتم نبود.

تصاویر بیشتر

دیدگاه خوانندگان

دیدگاه شما چیست ؟

0
ثفارش عمده ثفارش عمده ثفارش عمده ثفارش عمده ثفارش عمده