کتاب «مهمان گاه» پنجمین جلد از مجموعه کآشوب است. این اثر مشتمل بر روایت پانزده فرد مختلف است که هر کدام تجربه منحصر بهفردشان از عزای اباعبدالله و محرم حسینی را روایت کردهاند. مجموعه کآشوب بر آن است که تا با گردآوری روایتهای محرمی از مردمان عادی، تصویری منثور از حضور این داغ 1400 ساله در تاروپود زندگی به نمایش گذارد. تمام این افراد با وجود داشتن مختصات فکری و فرهنگی متفاوت در عشق به سالار شهیدان مشترک هستند و شرح این دلدادگی را از پنجره شخصی خود روایتگری کردهاند. عزای حسینی در تمام ابعاد زندگی ایرانیان رسوخ پیدا کرده و کمتر فردی را میتوان یافت که گوشهای از زندگیاش با روضهای از کربلا گره نخورده باشد. هر روایت لحظاتی شما را مهمان یک تجربه زیسته منحصربهفرد میکند و دلتان همراه یک انسان تازه به زیر خیمه حسین خواهد رفت. در این کتاب شما از فردی که در آلمان زندگی میکند و دلتنگ روضههاست تا دختری از روستاهای نیشابور که عاشق شیر تعزیه است روایتهایی شیرین و دلنشین میخوانید. زهره ترابی مسوولیت گردآوری این روایتها را برعهده داشته و تیم ویراستاری نشر اطراف این روایتها را با نثری یکدست و خوشخوان ویرایش نمودهاند. عنوان پنجمین جلد این مجموعه برگرفته از شعری است که نیر تبریزی در وصف میدان رفتن حضرت علی اکبر (علیه السلام) سروده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
نشان مسلمانی به مادرم رسید. کتیبههای محتشم چند دست استکان و نعلبکی گل سرخ و قوریهای بزرگ هیئتی. ما برج نشین شده بودیم و روضهی خانگیمان دیگر به روضهی خانه ی آباجان یا هیئت کوچک مجتمع مسکونیمان در آن محلهی قدیمی شباهتی نداشت اما مادرم همچنان روضه را برگزار میکرد. روضهی کوچک خانگیمان داشت به ده سالگی میرسید که قطع شد. چندتا از همسایهها رضایت نداشتند. شکایت برده بودند پیش مدیر ساختمان که برگزاری چنین مراسمی شان برج و قیمت واحدهایش را میآورد پایین. با این که مامان شارژ بیشتری میپرداخت و مدام حواسش بود که کفشها و رفت و آمدها همسایهها را آزار ندهند بالاخره تسلیم شد. گفت:«خدا را خوش نمیآید حق الناس است.. خدا کند صاحب خانهی بزرگ تری شوم که حیاط داشته باشد. روضه ها را میبرم آنجا.» من که ازدواج کردم مامان یکی از کتیبهها را داد به من نگفت که برو توی خانهات روضه بگیر. اما دست به دست شدن کتیبه معنایی داشت؛ حالا تو ادامه دهنده این میراث زنانهای.
نظرات