کتاب من اطلاعاتی بودم، نوشته راضیه ولدبیگی اثری است که خاطرات یک جوان انقلابی را از درون دنیای اطلاعات و مبارزه با دشمنان جمهوری اسلامی ایران روایت میکند. داستان این کتاب دربارهی فردی است که در دوران انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی به عنوان یک عامل اطلاعاتی در میان مبارزات ضد استکباری و علیه رژیم پهلوی حضور داشته و در مسیر خود با چالشها، نگرانیها و تصمیمات سخت در موقعیتهای حساس اجتماعی و سیاسی روبهرو میشود. در گذر از جادهای پر از خطرات و پیچیدگیها، این شخصیت نه تنها به مسائل اخلاقی و انسانی میپردازد، بلکه باید در مقابل دوراهیهای دشواری که برایش پیش میآید قرار بگیرد.
در این کتاب، شما با وقایعی جذاب و نادر از اوایل انقلاب تا سالهای اخیر آشنا خواهید شد که کمتر درباره آنها شنیدهاید. از جمله، خنثی کردن معجزهوار توطئههای کودتاچیان توسط جوانان انقلابی و تازهکار تا اعدام صادق قطبزاده، یکی از افراد برجسته دوران انقلاب. جلد اول کتاب به این وقایع پرداخته و روایتهایی از آن دوران را به تصویر میکشد.
در جلد دوم، نویسنده به ناگفتههای مربوط به انجمن حجتیه میپردازد، زمانی که ایشان مسئول بررسی این گروه بودهاند. این بخش از کتاب شامل افشاگریهایی است که ارتباط نزدیک برخی از سران انجمن با شخصیتهای حوزوی، دانشگاهی و مسئولین را آشکار میکند.
راضیه ولد بیگی، نویسنده و پژوهشگری برجسته در زمینه تاریخ معاصر ایران، با استناد به پژوهشهای دقیق و رویکردی مستند، زندگی افرادی را که در دل وقایع بزرگ تاریخ انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی نقشآفرینی کردهاند، به تصویر میکشد. این روایت زندگینامهای بار از شجاعت، مقاومت و بحرانهای اخلاقی در زمانهای تیره تاریخ ایران است.
این اثر در دوجلد توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده؛ انتشاراتی که در حوزه نشر آثاری مرتبط با دفاع مقدس و انقلاب اسلامی شناخته شده است.
اگر به تاریخ انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی علاقه دارید و میخواهید با روایتهای نزدیک به واقعیات مبارزات اطلاعاتی آشنا شوید، من اطلاعاتی بودم گزینهای جذاب و آموزنده برای شما خواهد بود.
قطب زاده یکی از کیسهایی بود که دوستان کارهای اصلی اش را پیگیری میکردند و ما هم کمکشان میکردیم آن موقع مسئولیتی نداشت از ریاست صدا و سیما کنار رفته بود و وزارت خارجه هم دیگر دستش نبود، حالا نشسته بود کودتا طراحی کرده بود کودتایی با جریانات مختلف، از مرجعیت گرفته تا یک سری مذهبی های غیر مرتبط با نظام طرح اولیه به این شکل بود که از خانه او خمپاره بزنند به خانه حضرت امام من مختصری در کار کودتای قطب زاده بودم تا تعقیبش هم بودم اما پرونده قطب زاده مستقیم دست من نبود دست دوستان بود اگر کاری از من میخواستند انجام میدادم پادویی میکردم، مثلا به من می گفتند این کار رو بکن میرفتم انجام میدادم حالا برو فلان کار» مضایقه نمی کردم آنجا کمک کار بچه ها بودم.
این نکته را در هم در نظر بگیرید که آن زمان شرایط طوری بود که اگر یک قسمت به نیروی کمکی نیاز داشت همه کار را رها میکردند و می آمدند به آن بخش کمک کنند.
نظرات