کتاب «مادر لند» روایت شور و شیرین سفر اربعین است به قلم فاطمه تقیزاده است.
در جریان عبور رودها به سمت دریایی بیکران، هر قطره داستانی خاص دارد. اربعین سفری چند روزه است اما هر تجربهگر دنیایی از حرف و خاطره دارد بعد از این سفر. فاطمه تقیزاده بعد از سفر، دفتر چهل برگی روبرویش گذاشته و قطار خاطراتش را به راه میاندازد به این نیت که شاید در گوشهای از دنیا کسی با خواندن این کتاب، به یاد حسین(علیهالسلام) و مسیر پر نورش بیافتد. دیدن مسیر الی الحبیب برای هر کس شگفت آور است و این کتاب با ظرافت قلم و لطافت بیان از زائر و خادمالزائر ها میگوید.
توی محرم و صفر، عراقیها خودشان را به اسم معرفی نمی کنند. از هرکسی که اسم و رسمش را بپرسی می شنوی: انا) خادم الزوار، انا خادم الحسین (علیه السلام)» حاء حسین را با افتخار می گویند از اعماق وجود از همان جایی که حاءِ حُبّ و حبیب می آید نه از ته حلق که از ته قلب ادا میکنند این حاء را میگویند حب و حسین از آن واژه هاست که خود خدا مضاف و مضاف الیه شان کرده. یعنی حب را برای حسین آفریده فقط میگویند حب حسینش را به هرکسی نمی دهد خدا. می گویند فقط آدم هایی که دوستشان دارد را مبتلا میکند. آدم هایی که جنبه عاشقی دارند، آدم هایی که دانه های دلشان پیداست. مثلاً همین ام سیف که یک زمانی شیعه هم نبوده است حتی. میگوید اما از همان سیزده سالگی از همان وقت که پایش به خانه ساده ابوسیف باز شد، از همان وقت که ابوسیف حبیب قلبش شد چشمش به برکت زندگی همسایه شان بود. همسایه شان خادم الحسین بود. محرم و صفر هر سال غلغله بود خانه شان. گله به گله زائر می آمدند و مهمان سفره مهربانش میشدند.
یک شب توی خواب میبیند که خانه اش غرق نور شده، درست مثل حرم. برای ابوسیف تعریف میکند خوابش را راضی اش میکند که آنها هم بشوند خادم الزوار.
نظرات