این اثر با بوی اسپند و صوت هلابیکم و طعم چای عراقی درآمیخته.
سطر سطر و موکب به موکب، داستان عاشقانهای میان رحیم و سلیمه است و یا قلم مرثا صامتی نگاشتهشده.
ماجرا از رمانی پیچیدهتر میشود که رنگ خشم بر خطوط می پاشد، و پیادهروی اربعین، مسیر یک انتخاب بزرگ میشود میان عشق یا انتخاب.
در بخشی از این کتاب که توسط نشر شهید کاظمی به کتابرسان آمدهاست، میخوانیم:
«پوشیه را از روی صورتش زد کنار که بهتر ببیندش. چشمهای سیاهش برق زد. دوسه بار نرم و آرام سرش را تکان داد و ملیح خندید و من ماله به دست خشکم زد به لبهایش. جوری که آجر از دستم افتاد پایین بیاینکه بفهمم»
نظرات