کتاب «لشکر خوبان» خاطرات جانباز دلاور اسلام سردار مهدی قلی رضایی است. او در زمان انقلاب اسلامی نوجوانی تبریزی بود که در سال اول دبیرستان با دستکاری شناسنامه خود همراه بسیجیان راهی جبههها شد. او پیش از آن نیز برای رفتن به جبهه داوطلب شده بود که خانواده در آستانه اعزام مانعش شدند. او در عملیاتهای مهم و اساسی جنگ حضور داشت و پس از مدتی در واحد اطلاعات و عملیات سپاه وارد شد و به یک نیروی کاربلد در این بخش تبدیل شد. او شاهد بسیاری از صحنههای مهم و حساس جنگ بود. بسیاری از دوستان و همرزمهایش به شهادت رسیدند و خاطرات نابی از ایشان روایت کرده است. همچنین از مجاهدتها و رشادتهایی که رزمندگان ایرانی در دفاع از وطن خرج کردهاند بسیار زیبا میگوید. او تا پایان جنگ در لشکر 31 عاشورا باقی میماند و حتی پس از قبول قطعنامه نیز برای تامین امنیت حدود مرزی تا هنگام رحلت امام در منطقه باقی میماند. پس از آن نیز به نیروهای تفحص شهدا می پیوندد. در این کتاب شاهد هستیم که چگونه در دانشگاه جنگ یک نوجوان بازیگوش و پرهیجان تبدیل به یک جوان مجاهد و پخته میشود که از بصیرت و اخلاص بالایی برخودار است. این کتاب مورد تحسین رهبر انقلاب نیز قرار گرفته و بر آن یادداشتی تجلیلی نوشتهاند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
به یاد گونه های سرخ عبدالواحد محمدی که قاری قرآن بود و مداح اهل بیت و در آن سرما چهرهاش رنگ دیگری داشت، به یاد صفای حسن و دل شکسته منصور مینوشتم و میگریستم و با هر سطر، آتشفشان درونم دیوانهوار بیرون میریخت تا آن روز خیلی کم اتفاق افتاده بود که قلم به دست بگیرم و بنویسم ،سنگر ،سوله، محوطه، در و دشت و کوه و هر جا که زمانی قدمگاه شهدا بود بعد از آنها بیروح و تحمل ناپذیر میشد. آن شب تا صبح در عمق تنهایی و درد به سر کردیم. صبح که شد، دیگر کسی طاقت ماندن در مقر را نداشت. به همه نیروها مرخصی داده شد. بچه ها در راه رفتن کمکم میکردند چون تاولی که کف هر دو پایم را پوشانده بود دردناکتر از آن بود که بتوانم روی پای خودم بایستم.
نظرات